برای اینکه هر علمی را درست یاد بگیرید باید به ۳ سوال در مورد آن پاسخ دهید:
- چیستی: تعریف آن چیست؟
- چرایی: مزایا و اهمیت آن چیست؟
- چگونگی: نحوه اجرا و به کار گرفتن آن چگونه است؟
کوچینگ از کجا آمده است؟ تاریخچه کوچینگ به چه زمانی بازمیگردد؟
قبل از اینکه با مزایای کوچینگ آشنا شوید، باید بدانید که واژه کوچینگ به معنای امروزی خودش از چه زمانی شکل گرفت؟
کوچینگ در ابتدا به صورت رسمی تا پیش ار دهه ۱۹۸۰ میلادی، تنها در محیط های ورزشی به کار می رفت. در سال ۱۹۷۴ آقای دبلیو تیموتی گالوی (W.Timothy Gallwey) کتابی تحت عنوان بازی درونی تنیس (The Inner Game of Tennis) نوشت که به طرز قابل توجهی، باعث اثر عمیقی در توسعه کوچینگ در جهان شد. گالوی که مربی تنیس بود، در حین تدریس با کنجکاوی و عمیق تر شدن در رفتار شاگردان خودش، توانست سبک جدیدی را در بازی تنیس خلق کند.
در اوایل دهه ۱۹۸۰ میلادی آقای توماس لئونارد (Thomas Leonard) در شکل گیری و توسعه کوچینگ به معنای واقعی امروزی اش نقش بسزایی را ایفا کرده است. آقای لئونارد به عنوان مدیر بودجه در لندمارک اجوکیشن فعالیت میکرد. او فهمید افردای که برای مشاوره مالی به او مراجعه می کنند، به چیزی فراتر از نصیحت ها و توسعه های سرمایه گذاری نیاز دارند و سرمایه گذاری های مالی تنها بخش کوچکی از مشکلات آنها می باشد.
بنابراین آقای لئونارد متوجه شد، افراد علاوه بر مشاوره های مالی به دنبال راهکارهایی در مورد کل زندگیشان هستند! به همین دلیل شروع به کار در رابطه با کلیه جنبه های زندگی کرد و از آن به بعد نام خودش را کوچ گذاشت. توماس لئونارد زمانی که افراد را در مورد موضوعی خاص کوچ می کرد، شروع به جمع آوری و استفاده ی اطلاعات از دیگر بخش های زندگی فرد کرد که این نقطه آغاز شکل گیری فرآیند و جلسات کوچینگ بود.
از دیگر خدمات توماس این است که در سال ۱۹۸۰ فدراسیون بین المللی کوچینگ (IAC) را در آمریکا تأسیس کرد و از آن پس، به صورت رسمی مردم را با مزایای کوچینگ آشنا نمود. و امروزه ایشان به عنوان مؤسس این فدراسیون و از چهره های تاثیرگذار این حرفه به شمار می رود. نقشی که آقای توماس در آمریکا در زمینه کوچینگ بازی کرد، همزمان آقای جان ویتمور (John Whitmore) و الکساندر گراهام (Alexander Graham) در انگلستان و اروپا ایفا کردند و تأثیر فراوان در گسترش کوچینگ در این کشورها داشتند.
در سال ۱۹۸۵، الکساندر بر اثر آموزه های تیموتی گالوی و کتاب بازی درونی تنیس، مدل گرو (Grow Model) که یکی از معروف ترین و پرکاربردترین مدل کوچینگ است را مطرح کرد و سپس برای اولین بار مورد استفاده قرار داد. همچنین جان ویتمور در سال ۱۹۹۲ کتاب بسیار پرفروشی به نام کوچینگ عملکرد (Coaching for Performance) را منتشر کرد که در آن از ایده های کتاب بازی درونی تنیس در زمینه کسب و کار اسفاده کرده بود. او همچنین در این کتاب، مدل معروف کوچینگ گرو را هم معرفی کرد.
امروزه مزایای کوچینگ برای همه اثبات شده و یک چیز بدیهی است. قطعاً کوچینگ یکی از صنایع و حرفه های پرطرفدار و مؤثر در دنیا بخصوص در کشورهای پیشرفته و صنعتی مثل آمریکا، انگلستان، استرالیا، کانادا، ژاپن و سایر کشورهای جهان محسوب می شود و افراد مختلف به ویژه کسب و کارهای کوچک و متوسط و سازمان ها از خدمات کوچینگ استفاده می کنند.
تعریف کوچینگ (COACHING) چیست؟ نگاه کلی به مزایای کوچینگ
کوچینگ همانند یک کالسکه به عنوان ابزاری است، برای رفتن از وضعیت موجود (نقطه A) به وضعیت مطلوب (نقطه B) با سرعت بالاتر.
- نقطه A: وضعیت موجودِ فرد است.
- نقطه B: وضعیت مطلوبِ فرد می باشد که تمایل رسیدن به آنجا را دارد.

ترجمه و معادله هایی هم در فارسی برای این واژه استفاده می شود که نزدیکترین آن از دید ما «مربی و مربیگری» می باشد. ترجیح ما استفاده دقیق از دو واژه ی کوچینگ و کوچ است چراکه هیچ کدامیک از این ترجمه ها معنای دقیق آن را نمی رسانند؛ به عبارتی می توان گفت: کوچینگ یکی از مؤثرترین روش ها برای رشد و توسعه شخصی و کسب و کار می باشد.
نقش و اهمیت کوچینگ
چگونه مشارکت و بهره وری در کسب و کار را افزایش دهیم؟ کوچینگ یکی از ابزارهایی است که می تواند به مدیران و صاحبان کسب و کارها کمک کند که مشارکت و بهره وری کارکنان را افزایش دهند. چگونه کوچینگ این کار را برای ما انجام می دهد؟
کوچینگ به شما کمک خواهد کرد تا پاسخ این سوالات را پیدا کنید:
- چرا کاری را شروع می کنید و کار دیگر را متوقف؟
- چرا انگیزه تان در انجام کارها متفاوت است؟
- چرا افراد نزدیک تان وظایفشان را به درستی انجام نمی دهند؟
کوچینگ یکی از ابزارهایی است که می تواند به افراد کمک کند تا چرایی ها، دلایل و معنای انجام کارها را برای خودشان پیدا کنند. پس اولین قدم برای هر کاری مشخص کردن هدف و چرایی انجام آن کار است.
چرا کوچینگ در کسب و کارها مهم است؟ مزایای کوچینگ برای بیزینس ها
یکی از مهمترین دغدغه های مدیران و صاحبان کسب و کار Engagement است که به معنی مشارکت، اشتیاق یا تعهد شغلی می باشد. یعنی من به عنوان مدیر و صاحب کسب و کار، همیشه این دغدغه را دارم که چه کار کنم تا اشتیاق، مشارکت، بهره وری، مسئولیت پذیری و تعهد کارکنان ام افزایش پیدا کند!
از اینجا شروع کنیم که کارکنان در کسب و کار به ۳ دسته تقسیم می شوند:
- دسته ی اول (Engaged): آنها کسانی هستند که مشتاقانه ۰ تا ۱۰۰ یک کار را به طور اتوماتیک انجام می دهند.
- دسته ی دوم (Disengaged): افرادی هستند که اگر به آنها کار ندهید، به سراغ شما نمی آیند. ممکن است کارشان را خیلی خوب انجام دهند اما اگر کاری برایشان تعریف نکنید، ممکن است آنها برای هفته ها کارشان را انجام ندهند و اگر از آنها بپرسید که چرا هیچ کاری انجام نمی دهید؟ در جواب می گویند که برای ما کاری تعریف نشده است.
- دسته ی سوم (Actively Dissengaged): کسانی هستند که نه تنها کاری انجام نمی دهند و یا اگر انجام می دهند، به درستی انجام نداده و دیگران را هم خراب می کنند! به اصطلاح مسموم می کنند و می گویند که چرا برای این کار زمان و انرژی می گذارید و دل می سوزانید. در کل این ها آدم های مسموم در هر کسب و کاری هستند و بسیار خطرناک می باشند.
اگر کارمند هستید، باید در دسته Engaged باشید و اگر صاحب کسب و کاری هستید، باید تعداد افراد Engaged و مشتاق را در کسب و کارتان زیاد کنید. واقعیت ماجرا این است که این روزها نه تنها در ایران بلکه در تمام دنیا، درصد افراد Engaged به شدت پایین بوده و این یک دغدغه بزرگی است.
۳ فاکتور روی افزایش اشتیاق و بهره وری کارکنان اثر می گذارد:
- صلاحیت: افراد حس کنند، صلاحیت، توانمندی و مهارت برای انجام یک کاری را دارند.
- خودکنترلی: افراد حس کنند که می توانند کنترل روی زندگی شخصی و یا کاری که انجام می دهند، داشته باشند.
- وابستگی به تیم: افراد حس می کنند که به افراد تیم و خود کسب و کار تعلق خاطر دارند.
شما به عنوان یک مدیر که مزایای کوچینگ را درک می کند، چطور می توانید این ۳ فاکتور را تقویت کنید؟
همه افراد در زندگی به سندروم تجویز دچار هستند. یعنی اگر پرسنل، کارشناس و یا یکی از مدیران شما با یک چالشی روبرو شود و پیش شما بیاید، اولین کاری که انجام می دهید، ارائه راهکار است! اولین حسی که به فرد در ناخودآگاهش می دهید، حس ناخوشایند اجبار است. چون شما به او گفته اید که باید چه کار کند. در واقع حس قربانی بودن در ناخودآگاه او شکل می گیرد و با گذشت مدتی، افراد از تلاش کردن دست بر می دارند و ابتکار عمل هم نخواهد داشت. در واقع به شکلی در بخش Disengaged قرار دارند.
اولین کاری که باید انجام دهید از تجویز کردن و گفتن، به پرسیدن برسید! به جای ارائه راهکار به فردی که چالش دارد، به صورت خیلی ساده و حرفه ای تر از او بپرسید: راه حل خودتان چیست؟ انتخاب خودتان چیست؟ وقتی کسی خودش راه حل را پیدا می کند، آن راه حل را مهم و با ارزش می داند. به تدریج افراد شروع به ارائه راه حل های خلاقانه و مشارکت در حل چالش های شرکت و کسب و کار می کنند. یعنی شما به عنوان مدیر به افراد کمک می کنید تا بهره وری شان در این کار افزایش پیدا کند.
مفهوم کوچینگ چیست؟ توضیح جزئی مزایای کوچینگ
تا حالا پیش آمده که در یک جمعی باشید و درباره یک موضوعی واحد صحبت شود اما افراد نظرات متفاوتی داشته باشند؟! هر کسی بر مبنای معیارها و زاویه نگاه خودش می تواند در بحث شرکت کند.
کوچینگ در واقع می گوید، افراد پاسخ قطعی برای خیلی از مسائل که در زندگی شخصی و کاری با آنها مواجه هستند، ندارند! آنها می توانند ارزش ها، اولویت ها، تجربه ها و دانش شخصی را با کمک کوچ، تبدیل به پاسخ های منحصر به فرد برای خود کنند. به زبان ساده تر یک کوچ شما را در مسیری که در پیش رو دارید، همراهی می کند و با گذاشتن اتاق فکر و همفکری با شما، توصیه های خودش را به اشتراک می گذارد.
کار کوچ دقیقاً چیست؟
دیدگاه های مختلف شما را بررسی می کند تا بهترین پاسخ را به شما بدهد. پاسخ درست و غلطی هم وجود ندارد بلکه پاسخ مناسب و نامناسب وجود دارد، پاسخ هر فرد با فرد دیگر می تواند متفاوت باشد و حتی پاسخ هر فرد در امروز با پاسخ او در روزهای دیگر هم می تواند متفاوت باشد. پس برای حل خیلی از مسائلی که در کار و زندگی شخصی تان با آن روبرو هستید، می توانید از رویکرد کوچینگ استفاده کنید.

رویکرد کوچینگی می گوید: هرکس پاسخ خودش را برای پرسش ها و چالش هایش به همراهی و به واسطه کوچ پیدا کند.
افراد می خواهند با ذهن آشفته و سردرگم، به چالش هایشان رسیدگی کنند، و در فرآیند کوچینگ با سروسامان دادن، شفاف کردن ذهن و بازکردن کلاف های پیچیده، این چالش ها در طول مسیر حل می شوند.
یکی از مزایای کوچینگ این است: نقاط کوری که در کسب و کار و زندگی یک شخص وجود دارد، نشان داده می شود. در واقع کوچ همانند آینه و بدون قضاوت، شما را به خودتان نشان می دهد و شما خودتان متخصص زندگی خودتان می شوید! خودتان تصمیم می گیرید، بعد از اینکه چالش ها و نقاط کور خود را دیدید، آیا می خواهید آن را تغییر دهید و رشد کنید یا نه؟ کوچینگ هم در واقع همین کار را انجام می دهد، شما هدف را تعیین می کنید و کوچینگ کمک می کند تا در این مسیر سریع تر و با کیفیت تر به آن چیزی که می خواهید برسید.
تفاوت کوچینگ (Coaching) با تراپی (Therapy) در چیست؟
در کوچینگ فرض بر این است، یک فرد سالم پیش شما آمده که ممکن است یک فرد یا یک تیم از یک سازمان و کسب و کار باشد و می تواند مشکلات خودش را حل کند؛ شما به عنوان کوچ به او کمک خواهید کرد تا مسائل برایش شفاف شود و بتواند به راه حل های ویژه و مخصوص خودش برسد. در حالی که در تراپی یا مشاوره، فرض بر این است که فرد دچار چالش و بیماری شده و نیاز به درمان دارد و شما به عنوان یک مشاوره و تراپیست، به دنبال راهی برای درمان آن فرد هستید.
تفاوت کوچینگ (Coaching) با منتورینگ (Mentoring) در چیست؟
منتور کسی که خردمند تر از شما محسوب می شود یا اصطلاحاً یک راهی را رفته و می تواند مربی شما باشد. بله او می خواهد مربی شما باشد، در مسیری که می خواهید پا به جای پای او بگذارید. در واقع یاد می دهد آن راهی که خودش رفته است را شما نیز بروید و از فوت و فن های کوزه گری این راه شما را آگاه می سازد.
منتور: کسی که برای سال ها یک کار تخصصی را انجام داده و زیر و بم های آن کار را به خوبی می داند و ما از او به عنوان راه بلد، مرشد و یا خبره استفاده می کنیم.
در حالی که در کوچینگ فرض بر این است که مراجعه کننده، خیلی بهتر از یک کوچ، منتور و یا مشاور می تواند راه حل های مخصوص خودش را پیدا کند. مراجعه کننده می تواند با کمک کوچ تصمیم های مخصوص خود را بگیرد و به ندرت پیش می آید که یک کوچ، پیشنهاد و راهکار ارائه دهد.
نکته: کوچ، تجربه هایی که به واسطه کار کردن با بیزینس های مختلف دارد را در اختیار مراجعه کننده می گذارد و در صورت لزوم با او اتاق فکر برگزار می کند.
کاربرد، فواید و مزایای کوچینگ چیست؟
افراد از راه کوچینگ می توانند:
- راه حل های خودشان را پیدا کنند.
- مهارت هایشان را توسعه بدهند.
- نگرش و رفتارهای خودشان را تغییر دهند.
کوچینگ کمک می کند تا آگاهی شما افزایش پیدا کرده و راه حل های خودتان را پیدا کنید و چون این راه حل را خودتان انتخاب کردید، نسبت به اجرای آن متعهد هستید و در راستای آن قطعاً اقدام می کنید.
طبق آمار فدراسیون جهانی کوچینگ (ICF)، کسب و کارها و افرادی که از خدمات کوچینگ در سال های گذشته استفاده کردند، به نتایج خیلی خوب دست یافته اند که یکی از این نتایج افزایش بهره وری بوده که کوچینگ باعث شده است:
- ۵۰ درصد به بهبود و اثر بخشیِ بهره وری در تیم ها کمک کند.
- ۶۰ درصد آن افرادی که از کوچینگ استفاده کرده اند، مدیریت کسب و کارشان را بهبود داده اند.
- ۷۰ درصد عملکرد کاری شان بالا رفته است.
باید بدانید هدف هر کسب و کاری، سیستم سازی است و یکی از نتایج سیستم سازی، تعادل بین کار و زندگی می باشد. افرادی که از کوچینگ یا بیزینس کوچینگ استفاده می کنند:
- ۶۵ درصد به بهبود تعادل بین کار و زندگی شان کمک کرده است.
- ۷۰ درصد از افرادی که از کوچینگ استفاده کرده اند، مهارت های ارتباطی شان در کار و یا خارج از کار افزایش پیدا کرده است.
- تا ۸۰ درصد، اعتماد به نفسشان افزایش یافته است.
آمار مرکز بیزینس کوچینگ لندن نشان داده است که نرخ بازگشت سرمایه در بیزینس کوچینگ ۷۰۰ درصد می باشد؛ یعنی اگر صاحب کسب و کاری ۱۰۰ میلیون تومان برای استفاده از یک بیزینس کوچ هزینه کند، ۷۰۰ میلیون تومان بازگشت سرمایه دارد، یعنی ۷۰۰ میلیون تومان سود کرده است. در یک نظرسنجی دیگری که این مؤسسه انجام داده است، آمارها نشان می دهد که ۸۵ درصد بیزنس هایی که برند شدند، حتماً بیزنس کوچ داشتند.
آمارهایی که گفته شد نشان می دهد که کلاً استفاده از از رویکردی به نام کوچینگ می تواند همه ما را در زندگی شخصی و کسب و کاری، به سطح بالا ببرد. در کل باید بگوییم که مزایای کوچینگ و بهتر است بگوییم مزایای بیزینس کوچینگ، غیر قابل وصف است و افراد و کسب و کارها را از خوب به عالی می رساند.
هدف اصلی کوچینگ چیست؟
- از بین بردن شکاف بین پتانسیل و عملکرد
- از بین بردن شکاف بین دانستن و عمل کردن
و در یک کلام کوچینگ یعنی تغییر! به زبان ساده یعنی از یادگیری تا به کار گیری
گالیلئو گالیله (Galileo Galilei) اخترشناس و فیزیک دان معروف ایتالیایی می گوید: «ما نمی توانیم چیزی را به کسی یاد دهیم، بلکه به او کمک می کنیم تا پاسخ ها را در درون خودش پیدا کند. یعنی ما مستقیماً به کسی نمی گوییم که چه کار کند اما با سوال های قوی، کمک اش می کنیم که به راه حل و پاسخ های وبژه خودش برسد.»
البته باز یادآوری می کنیم که یک بیزنس کوچ، بعضی وقت ها در حوزه ی تخصصی خود، تجربیات و دانش خودش را با مراجعه اش به اشتراک می گذارد.
IBM: اولین شرکتی بود که به مزایای کوچینگ پی برده بود و برای بهبود کسب و کار خودش (تیم ها و کارکنان) از کوچینگ استفاده کرد، نه تنها در بخش مدیریت بلکه در همه بخش هایی که نیاز به بهبود عملکرد وجود داشت.
۳ مهارت کوچینگ که باید بلد باشید!
سه مهارت اصلی و پایه ای وجود دارد که هر فرد در نقش کوچ باید این ۳ مهارت را در درون خودش تقویت کند.
مهارت اول: گوش شنوا
شنیدن یکی از مهمترین و زیر بنایی ترین مهارت هایی است که یک کوچ یا یک مدیر در نقش کوچ باید داشته باشد.

خیلی مهم است که شما مهارت شنیدن خودتان را تقویت کنید و حتی به عنوان یک مدیر یا کارشناش در ارتباط با مشتریان تان از آن استفاده کنید. اگر در کار فروش هستید یا در هر حوزه ای با دیگران در ارتباط هستید، هر چقدر بتوانید بهتر بشنوید، ارتباط بهتر و قوی تری را هم برقرار خواهید کرد، در نتیجه کیفیت ارتباط تان هم افزایش پیدا می کند. وقتی کیفیت ارتباط تان افزایش پیدا می کند، در نتیجه شما عملکرد بهتری در آن رابطه خواهید داشت. برای اینکه بهتر بشنوید باید قبل هر چیز موانع شنیدن را بشناسید:
موانع خوب شنیدن کدامند؟
۱- گفتگوهای ذهنی
وقتی یک نفر با شما حرف می زند، درون شما یکی هم هست که با شما حرف می زند، در نتیجه ۲ نفر با شما صحبت می کنند و شما نمی توانید خوب بشنوید. پس شنیدن و دیدن گفتگوهای ذهنی مان و آگاهی از آن می تواند به ما کمک کند تا مهارت شنیدن خودمان را تقویت کنیم. برای اینکه مهارت شنیدن را تقویت کنیم، از خود کلمه Listen استفاده می کنیم.
Li دو کلمه اول Listen می باشد و به معنی Look intersted (نگاه مشتاقانه) است. به عبارت دیگر یعنی مشتاقانه و با دقت نگاه کردن به حرف های کسی که دارد با ما صحبت می کند.
وقتی حرفی را از کسی می شنویم، خیلی مهم است که زبانِ بدن ما چه پیامی را منتقل می کند. به عنوان مثال وقتی کسی به عنوان کارمند، کارشناس و یا اصلاً به عنوان مشتری با ما صحبت می کند و ما همچنان با گوشی موبایل یا سیستم کامپیوترمان کار می کنیم و می گوییم که بگو، گوشم با شما است، در واقع این پیام را به مخاطب می دهیم که من تو را نمی شنوم و به تو هیچ توجهی توجه نمی کنم.
کافیست درک کنید که یکی مزایای کوچینگ برای افراد، وجود گوش شنوایی برای سخنان شان می باشد! بله آنها می خواهند که فرد متخصص، صحبت های آنها را به خوبی بشنود. پس لطفاً با دقت و اشتیاق به مراجعه کننده خود گوش دهید. یادتان باشد که ارتباط چشمی اولین و پایه ای ترین موضوع در خوب شنیدن است.
۲- پرسیدن سوالات و ابهامات
وقتی در بین صحبت ها به یک ابهام و دغدغه ای بر می خورید و در ذهن تان چیزی مطرح می شود؛ این به عنوان سوال، ذهن تان را درگیر می کند و گفتگوی ذهنی شکل می گیرد. مثلاً با خودتان فکر می کنید، اینجایی که گفت یعنی چه؟ منظورش چی بود؟ همین ها باعث می شود که شما بقیه حرف ها را نشنیده بگیرید و حضورتان از بین برود.
پس مهم است که همانجا صحبت را متوقف کنید و سوال تان را بپرسید. اگر امکانش نیست و نمی توانید، آن را یادداشت کنید و یادداشت کردن سوال، باعث می شود سوال از ذهن تان خارج شود. چون قرار است در مسیر شنیدن، حضور کامل داشته باشید و بعداً سوال تان را بپرسید.
۳- عدم حضور کامل
اگر گفتگوی ذهنی در شما وجود داشته باشد، خوب نمی شنوید! شما می توانید این گفتگوی ذهنی را با سوال پرسیدن و یا یادداشت کردن سوال متوقف کنید و در بحث، حضور کامل داشته باشید. یعنی اینطور نباشد که شما درگیر مکالمه ذهنی و تفسیر حرف های چند دقیقه پیش مخاطب خود باشید! در بسیاری از اوقات، مخاطب صحبت هایش را انجام می دهد و شما با عدم توجه به او، چند دقیقه از صحبت هایش را از دست می دهید و این موضوع به معنای عدم حضور در فرآیند کوچینگ است.
پس با تکنیک هایی که به آنها اشاره کردیم، فرآیند کوچینگ خود را کنترل کنید. در زمانی که طرف مقابل در حال صحبت کردن است، کاملاً شنونده باشید. بعد فرصتی بگیرید که به حرف هایش فکر کنید و پاسخ آن را پیدا کنید؛ چون اگر در لحظه ای که در حال حرف زدن است به فکر پاسخ دادن باشید، نمی توانید درست بشنوید.
۴- قضاوت های شخصی
وقتی صحبت های فرد تمام شد، شما باید دفترچه یادداشت خود را چک کنید و از مخاطب بپرسید که آیا شنیده هایتان، درست است یا نه؟ این تکنیک در جلسات کوچینگ به شما کمک می کند تا درک درستی از گفته های مراجعه کننده داشته باشید؛ چون خیلی وقت ها ممکن است معنی و مفهوم یک کلمه در ذهن ما با ذهن گوینده متفاوت باشد. از این رو وقتی که با زبان خودمان یکبار دیگر آن چیزی که شنیده ایم و یا بهتر بگوییم آنچه که در ذهنمان برداشت کرده ایم را با طرف مقابل چک می کنیم، سوء برداشت ها رفع می گردد. اینگونه می توانیم درک بهتری از کلام مخاطب مان داشته باشیم.
ما خیلی وقت ها بر اساس قضاوت هایمان، افراد را می شنویم و در نتیجه آن چیزی که می شنویم، آن چیزی نیست که به گوش ما رسیده است بلکه آن چیزی است که در ذهن مان از قبل بوده و آن را برداشت می کنیم. هر چقدر بتوانیم تمرین کنیم که قضاوت ها و احساسات خودمان را در فرآیند شنیدن کم کنیم، مهارت شنیداری مان بالاتر می رود.
یکی از بهترین تکنیک هایی که می توانید در این زمینه حرفه ای شوید، این است که جلسات تمرینی با همکاران تان را ضبط کنید و گفته هایتان را دوباره گوش داده و به دقت تجزیه و تحلیل کنید. یکی از مزایای کوچینگ برای افراد فعال در این حوزه این است که هر لحظه در حال بهتر شدن و یادگیری هستند، واقعاً لذت بخش که هم به انسان ها کمک کنید و هم در حین کمک، خودتان نیز یاد بگیرید.
مهارت دوم: سوالات قدرتمند
کوچینگ بر مبنای سوال پرسیدن و صد البته سوال خوب پرسیدن بنا شده است.

از این به بعد اگر کسی پیش شما با چالشی آمد، به جای ارائه راه حل، با سوال پرسیدن به او کمک کنید تا پتانسیل هایش را آزاد کند و توانمندی هایش را افزایش دهد. در بحث چرایی کوچینگ گفته شد که بایستی از گفتن به پرسیدن برسیم. در واقع مهمترین هدیه ای که یک کوچ می تواند به افراد بدهد، پرسیدن سوال خوب است.
خیلی وقت ها وقتی همکار، مدیر و حتی کسانی که با آنها در ارتباط هستیم، سراغ ما می آیند و یک مسئله و چالشی را مطرح می کنند، ما به طور اتوماتیک و به دلیل تخصص و تجربه مان، شروع به ارائه راهکار می کنیم! در صورتی که مدیر، همکار و فروشنده در نقش کوچ، بایستی از فرد مقابل سوالات قدرتمند بپرسد تا خودش بتواند مسئله را حل کند.
سوالات قدرتمند پرسیدن، از شنیدن خوب و فعال می آید! یعنی هر چقدر بتوانید شنونده خوبی باشید، می توانید سوالات بهتری هم بپرسید. حتما این تجربه را داشته اید که فردی پیش شما آمده و شروع به صحبت کرده است و شما سوال یا حرفی زده اید که باعث عصبانیت او شده و به شما گفته است که او را اصلاً درک نمی کنید، یا اصلاً به حرف های او توجه نمی کنید! ماجرا از این قرار بوده که سوال خوب، آن سوالی است که از خوب شنیدن حرف های طرف مقابل بیرون بیاید.
مثال: فرض کنید شخصی پیش شما می آید و می گوید که می خواهد اثربخشی تیم اش را بهبود بخشد. اولین سوالی که باید جواب آن را پیدا کنید، این است که اثربخشی از نظر آن شخص یعنی چه؟ در فرآیند کوچینگ، در واقع فرض را بر این می گذاریم که ما هیچ چیزی نمی دانیم و اصطلاحاً قُرص نمی دانم خورده ایم. در نتیجه سوالی که شما در نقش کوچ می توانید بپرسید، این است که اثربخشی از نظر تو (آن شخص) یعنی چه؟
پس دانستیم که سوال را باید شفاف بپرسیم و با استفاده از پاسخ طرف مقابل، فرآیند کوچینگ را جلو ببریم و این یکی از مزایای کوچینگ حرفه ای برای مراجعه کننده است.
مثال: فرض کنید مدیرتان پیش شما می آید و می گوید که از این پس گزارش ها را منظم تر دریافت خواهم کرد. اولین سوالی که باید جواب آن را پیدا کنید، این است که منظم بودن از نگاه مدیر یعنی چه؟ منظم بودن در نظر شما ممکن است این باشد که سر وقت گزارش ها را تحویل بدهید، یا شکل ها، چارت ها و نمودارها را داخل گزارش بگذارید، یا از اعداد و ارقام دقیق تری استفاده بکنید، یا گزارشی که می خواهید ارائه بدهید، در واقع در فرمت و ساختار زیباتری باشد.
هر کدام از اینها می تواند مفهوم خاص و تفسیر درستی داشته باشد و منظور منظم تر بودن باشد، اما در ارتباط کوچینگی ما باید بدون قضاوت باشیم. یعنی اگر کسی به ما گفت که می خواهد گزارش از این به بعد منظم تر باشد، ما باید بر اساس پیشفرض های خودمان، نسخه پیچی نکنیم! بلکه قبل از آن بپرسیم که منظم بودن از نظر شما یعنی چه؟ ممکن است آن فرد بگوید که منظم بودن یعنی گزارشی از شما می خواهم که سر وقت و رأس ساعت ۸ روی میز من باشد.
مهارت سوم: بازخوردگیری
اصلی ترین و پایه ترین مهارت کوچینگ است.

آقای کن بلانچارد می گوید: بازخورد صبحانه قهرمانان هست. از آنجایی که قهرمانان مهمترین و اصلی ترین وعده غذاییشان صبحانه می باشد؛ پس اگر می خواهید شما نیز یک قهرمان باشید و یا به اصطلاحی از حداکثر پتانسیل خود استفاده کنید، باید بازخورد بگیرید.
ما وقتی سخنان آدم ها را می شنویم، از آنها سوال می پرسیم و باز دوباره می شنویمشان و دوباره سوال می پرسیم؛ در این بین ممکن است برداشت هایی از گفته ها، ویژگی ها و عملکردهای فرد مقابل کسب کنیم و آنها را به فرد مقابل بگوییم. این عمل همان بازخورد است.
بازخورد: پیامی که از طرف کوچ به منظور فراهم آوردن آگاهی، در اختیار کوچی (مراجعه کننده) قرار می گیرد. فلسفه ی بازخورد دادن این است که همه ما یکسری نقاط کور داریم و یکسری ویژگی هایی داریم که آنها را نمی بینیم و نسبت به آنها ناآگاه هستیم، ولی دیگران می بینند و می توانند با بازخورد دادن به ما کمک کنند. پس شما باید مهارت بازخورد دادن و گرفتن را در خودتان تقویت کنید تا بتوانید به طور مؤثر بازخورد بدهید؛ بازخوردی که به بهبود و توسعه فرد مقابل کمک کند.
یادتان باشد بازخوردها با هدف بهبود هستند نه تخریب! ما باید با ارائه بازخوردهای منصفانه، بدون قضاوت و درست، به افراد کمک کنیم که به خوبی شرایط موجودشان را ببینند و در نتیجه عملکرد بهتری نسبت به گذشته در زندگی شخصی و کسب و کارشان داشته باشند.
۴ مورد از ویژگی های بازخورد کدامند؟
خوشبختانه یکی مزایای کوچینگ برای مراجعه کنندگان، دادن بازخورد است؛ آنها فقط می توانند از یک کوچ حرفه ای، بازخوردهای هوشمندانه و سازنده بگیرند.
۱- بازخورد باید رودرو باشد
شما نمی توانید پشت سر کسی به او بازخورد بدهید و باید رودروی او بگویید که بشنود. ضمن اینکه در انتهای بازخورد، به آن فرد این اجازه و امکان را بدهید که نظرش را در مورد بازخورد شما بگوید؛ مثلاً از او بپرسید که نظر خودش نسبت به این بازخوردی که به او دادید چیست؟ موافق یا مخالف هست؟ می پذیرد یا رد می کند؟
۲- توسعه دهنده باشد
قبل از ارائه بازخورد، شما به عنوان یک کوچ از خودتان بپرسید که این بازخوردی که می خواهید به فرد بدهید: آیا واقعاً به او کمک می کند؟ توسعه دهنده است یا تضعیف کننده و تخریب کننده؟ پس قبل از اینکه ما بازخورد بدهیم، خیلی مهم است که از خودمان بپرسیم: آیا واقعاً این بازخورد می تواند به آن فرد کمک کند و عملکردش را بهتر کند یا خیر؟ خیلی مهم است که قبل از بازخورد دادن از فرد اجازه بگیرید.
۳- بازخورد نسبت به عملکرد افراد باشد، نه نسبت به شخصیت آنها
بلفرض مثال اگر فردی گزارش روزانه خودش را منظم نمی دهد و شما به او این بازخورد را بدهید که تو آدم نامنظمی و بی مسئولیت هستی، در واقع این بازخورد به شخصیت آن فرد می باشد و در نتیجه شخصیت آن فرد را تخریب می کند. پس به جای بازخورد قبلی، بهتر است بگوییم که در ماه گذشته گزارش هایت را برای من منظم ارسال نکردی! بله درست متوجه شدید، در واقع باید رفتار آن فرد را مورد خطاب قرار بدهیم. ما در نقش یک کوچ وظیفه داریم که از او بپرسیم: چه کار می توانیم بکنیم که عملکردت بهتر شود؟
ضمناً یادتان نرود بازخورد به عملکردها باید در فضای امن و محرمانه باشد، نه در مقابل سایر همکاران و مشتریان! اگر بازخورد در فضای امن و محرمانه شکل نگیرد، طرف مقابل ناخودآگاه حرف های شما را نمی شنود و شخص اینگونه برداشت می کند که بازخورد شما با هدف بهبود نبوده بلکه هدفش تخریب شخصیت او بوده است.
۴- بازخورد باید صادقانه باشد
ما به عنوان یک کوچ باید به این فکر کنیم که با بازخوردی که می خواهیم بدهیم، باعث بهبود عملکرد فرد مقابل می شویم یا نه! البته بسیاری از افراد با بازخورد دادن می خواهند خودشان را نشان دهند و یا اعصبانیت شان را خالی کنند، که اگر این ها است، هیچ کدام بازخورد نیست.
نتیجه گیری
کوچینگ یک فرهنگ است و باید لایف استایل و بیزینس استایل شما باشد و در هر لحظه خوب بشنوید، خوب سوال بپرسید و خوب بازخورد دهید. در ابتدای کار می توانید از ۵ سوالی که به شما آموزش دادیم، استفاده کنید. پس لطفاً در فرآیند کوچینگ خود، فقط و فقط روی ۳ مهارت کلیدی و استفاده از ۵ سوال قدرتمند تمرکز کرده و بارها و بارها آنها تمرین کنید. همچنین یادتان نرود که یک تکنیک کلیدی برایتان گفتیم و آن این بود که فایل های تمرین تان را ضبط کنید و به آن گوش دهید و یادداشت کنید که چگونه می توانید مکالمه کوچینگ بهتری داشته باشید.
حالا اگر بدتان نمیآید شما از مزایای کوچینگ به ما بگویید. در جلسات کوچینگ خود، چه تجارب جالبی داشته اید؟ آیا به صداقت بیچونوچرا اعتقاد دارید و به خوبی مراجعه کنندگان را راهنمایی می کنید؟ اگر تازه با معقوله کوچینگ آشنا شده اید، چقدر این مطلب برایتان مفید بود؟ خوشحال می شویم دیدگاه های خود را در بخش نظرات با ما به اشتراک بگذارید.
تیم تولید محتوا
این مطلب توسط تیم تولید محتوای ایران فاندر تهیه شده است. ما در تلاش برای توسعه وب فارسی هستیم تا بهترین مقالات در هر زمینه ای را برای وبسایت ها تهیه کنیم. کیفیت محتوای این صفحه توسط متخصصین و کارشناسان ما بررسی و تایید شده است.