بیوگرافی سیما سلطانی لایف کوچ و بیزینس کوچ

زندگی نامه دکتر سیما سلطانی روانشناس و کوچ زندگی

سیما در یک خانواده ۴ نفره (اولین فرزند خانواده) در استان آذربایجان شرقی شهر تبریز، دیده به جهان گشود. او عاشق دوران کودکی خود بوده و لحظه به لحظه این دوران را یادش هست زیرا ساعت های زیادی را به بازی کردن اختصاص می داد و به گفته خودش در این زمینه خلاق بود؛ می توانست همه را دوروبرش جمع کند و بازی های جدیدی را اختراع کرده و با همبازی هایش هماهنگ کند.

• خاطرات دوران کودکی از زبان خودش

تمام زندگی کودکی من با بازی کردن سپری شد و به خاطر اینکه خواهر کوچک ترم همیشه همراه من بوده، خیلی خوب باهم در هر زمینه ای هماهنگ می شدیم. هر وقتی به این موضوع فکر می کنم، حس عاشق بودن را دارم و خوشم می آید در زندگی بازی کنم و چنان آن را راحت بگیرم که بتوانم خلاق باشم.

من معتقدم انسان ها تا حدود ۷ – ۸ سالگی، رسالت ذاتی که خداوند درون شان قرار داده است را به نحوی به نمایش می گذارند! به همین خاطر به همه پدر و مادران توصیه می کنم تا ۸ سالگی فرزندان خود را جدی بگیرند زیرا رسالت شان را بدون اینکه خودشان از آن اطلاعی داشته باشند، در بازی کردنشان نشان می دهند و شما خیلی راحت می توانید این موضوع را در نوع بازی و حتی انتخاب اسباب بازی هایشان متوجه شوید.

کودکی من نیز اینگونه بوده است؛ همیشه دوست داشتم درباره آن چیزی که می دیدم (عنوان مثال هنگام نگاه کردن به کارتون) بیشتر صحبت کنم و ببینم درباره آن چه چیزی یاد گرفته ام. با گذشت زمان و رسیدن به دوران نوجوانی، این حس در من تغییر یافت زیرا انسان با تحت تأثیر قرار گرفتن در محیط یا هر چیز دیگری فکر می کند که قدرت انجام خیلی کارها را دارد اما بازهم اشاره هایی از دوران کودکی وجود دارد.

• اولین کسب درآمد سیما سلطانی

اولین درآمد سیما بعد از فارغ التحصیل شدنش بود و قبل از آن هیچ درآمدی نداشت زیرا  همیشه در هوای یادگیری بود و از آموخته هایش لذت می برد. بعد از فارغ التحصیلی به صورت اتفاقی جذب شرکت هواوی در منطقه شمالغرب تهران شد. شرکتی بود که حدود ۶۰ نفر پرسنل چینی و ۱۰۰ نفر پرسنل ایرانی داشت.

خانم سلطانی در اینباره می گوید: «اولین تجربه کاری ام خیلی سخت و سنگین شروع شد. از آنجایی که من به عنوان منابع انسانی در آن شرکت استخدام شده بودم، بایستی با تمام امورات چینی ها را هماهنگ می کردم! درست همانجا بود که علاقمند به این شدم که تمام پرسنل مشغول کار در آنجا را پرورش بدهم و آنها را متوجه خودشان بکنم تا بتوانند خوب و راحت کار کنند»

• خاطرات دوران دانشجویی و تحصیلات سیما سلطانی

او دورانی دانشجو شد که قبولی در دانشگاه به راحتی امروز نبود. بچه های آن دوران با اینکه با انگیزه های بسیاری درس می خواندند اما بنابه دلایلی رتبه ای که می خواستند را در کنکور کسب نمی کردند. سیما هم از این قاعده مستثنی نبود و رشته ای که می خواست در آن ادامه تحصیل بدهد را قبول نشد و به رشته مهندسی کشاورزی روی آورد که نکات مثبتی برایش به همراه داشت.

سیما سلطانی می گوید: «برهه ای که تحصیل می کردیم اکثر افراد تجربی می خواندند و به غیر از دکتر و مهندس شدن، شغل دیگری به ذهنمان نمی رسید. آن هم به دلیل اینکه کوچ خوبی نبود تا ما را آگاه سازد و ما بدانیم که در چه زمینه ای توانمند و قدرتمند هستیم و می توانیم موفق باشیم. به همین خاطر به مدت ۴ سال مهندسی کشاورزی را سپری کردم و از محیط گل و گیاه لذت بردم. بعد از آن بود که زندگی من را به جایی کشاند که واقعاً دوست داشتم»

سیما در برهه ای که در هواوی کار می کرد، به دلیل اینکه سر کارش با پرسنل چینی در ارتباط بود، بیشتر روی زبان انگلیسی اش کار کرد. او خیلی از چیزها را از چینی ها یاد گرفت از جمله تواضع! آنها اجازه نمی دادند که ارتفاع میزهایشان باهم فرق داشته باشند زیرا چینی ها معتقد بودند، مدیر، کارگر و کارمند باید در یک سطح قرار بگیرند.

دکتر سلطانی خیلی به یادگیری علاقمند بود، به طوری که هم اکنون در هر لایو و سخنرانی که برگزار می شود، فقط حواسش به این است که چه چیزی می خواهد یاد بگیرد. ایشان دکترای مدیریت کسب ‌و کار (مدرک MBA) خود را از آکادمی آکسفورد سِرت انگلستان اخذ کرد و سپس در شرکت گلدیران مشغول به فعالیت شد. مدتی گذشت و احساس کرد که به آموزش های بروزتری نیاز دارد، از آن شرکت استعفا داد و به دنبال علم جدید رفت تا به یادگیری های خود بیفزاید.

• داستان آشنایی سیما سلطانی با بیزینس کوچینگ

سیما سلطانی در اینباره توضیح می دهد: «در آن مدتی که با افراد مختلفی همچون کارمندان و پرسنل ها کار می کردم، متوجه این موضوع نبودم که در حال کوچینک هستم و حتی اسم آن را هم نشنیده بودم. حتی یک روز کارکنان را به اتاقم صدا کردم و به آنها گفتم که با من حرف بزنید و هر مشکلی ذهنی که باعث شده است خوب کار نکنید را به من بگویید و خودتان را خالی کنید و سپس کارتان را با قدرت انجام بدهید؛ من اینجا نیامده ام که با قوانین سخت منابع انسانی شما را اذیت کنم!

رفته رفته فهمیدم کاری که انجام می دهم، نامش کوچینگ است یعنی اینکه شما بیایید نزد من صحبت کنید و من تبدیل به یک گوش شنوا شوم، همراه و همدل باشم و قوت قلب برایتان بدهم و شما را متوجه خودتان کنم زیرا هر وقت متوجه خود باشید، هر کاری می توانید انجام بدهید. اینکه من بخواهم به شما چیزی را یاد بدهم، شاید با شرایط شما جور در نیاید و به مرور زمان آن را فراموش کنید اما من اینجا شما را به صحبت ها و اعمال خودتان، بازخورد می دهم.»

توصیف کوچینگ از زبان خانم سلطانی

«فکر کنید شما رشته بدنسازی می روید، وقتی کوچ به شما می گوید عضله پشت بازو یا ساق پایتان در عرض ۱۵ جلسه تمرین، پرورش می یابد؛ شما بدون هیچ شک و تردیدی به کارتان ادامه می دهید و به احتمال ۹۰ درصد به نتیجه ای که می خواهید می رسید، در کوچینگ هم همینطور می باشد.

چرا ما احساس می کنیم که نمی توانیم روح و روان مان را همانقدر پرورش بدهیم؟ این موضوع خیلی ساده است و احتمالاً در ۱۰ جلسه یا زودتر به نتیجه دلخواهمان خواهیم رسید! یعنی در کمتر از مدت زمانی که بدن ما نتیجه می رسد، روح، روان و ذهن ما خودش را پرورش می دهد.»

ایشان همیشه از کارمندانش می خواست خودشان را بالا بکشند، با اینکه مدیرانی داشتند که طرز فکرشان خیلی سنتی بود و نمی خواستند کارمندان شان در سطح بالا باشند! در حالی که بایستی با کارمند مثل یک خانواده برخورد شود؛ از آنجایی که سیما خودش در خانواده رابطه گرم و صمیمیت داشت، از همین رو همیشه سعی می کرد در مجموعه ای که کار می کند، آنرا به یک خانواده گرم تبدیل کند زیرا با این کار تعهد کارمند به کار زیاد می شود و در نتیجه بیزینس رشد می کند.

سیما سلطانی برای رشد کارمندان از لحاظ علمی و مهارتی، کلاس های زبان و کامپیوتر برگزار می کرد و اگر مهارتی در آنها می دید، آن را تقویت می کرد تا بتوانند قوی تر فعالیت کنند. پس درست مثل جسم مان که رشد پذیر است، می توانیم روی روح و روانمان نیز به راحتی کار کنیم؛ البته باید کوچ مخصوص این کار را کنارمان داشته باشیم.

سیما دورانی که در شرکت الجی نیز کار می کرد، هیچ آشنایی با واژه کوچینگ نداشت اما از آنجایی که عاشق یادگیری بود، مدیرانی همچون آقای حکیمی در آن شرکت بودند که آموزه های خود را در اختیارش می گذاشتند. توجه کنید که این مدیران علاوه بر آموزش، سیما را در مسیر عمل قرار می دادند تا به خوبی یاد بگیرد.

بعد از استعفا از آن شرکت و فعالیت در زمینه کوچینگ، همسرش به عنوان کوچ واقعی در زندگی راهنمایش شد زیرا نگرش مثبت بیشتری داشت و پیشرو و جاه طلب بود و و به نوعی از لحاظ روحی و معنوی علم این کار را داشت. همسر او راه را برایش هموار ساخت زیرا می دانست که سیما با منطق و محافظه کارانه جلو می رود.

دکتر سلطانی در اینباره می گوید: «اگر به گذشته ام برگردم، همین راه را ادامه می دهم چون برای رسیدن به این لحظه بایستی از آن راه ها می گذشتم. حتی ۴ سالی که وقت خود را صرف کشاورزی کردم، ربطی به علایق ام نداشت ولی با افراد و اساتیدی آشنا شدم که خیلی برایم مهم بودند و دوستشان داشتم.

آنها برای پیشرفتم کمکم کردند و کسی نبود جلوی پایم سنگ بیندازد و مانع پیشرفتم شود؛ خدا را به خاطر اینکه انسان های خوبی را جلوی مسیرم قرار داد، بسیار شاکر هستم.»

• تجربه کاری خانم سلطانی در کمپ ترک اعتیاد

سیما سلطانی بعد از استفعا از شرکت گلدیران، برای اینکه تازه با کوچینگ آشنا شده بود و می خواست خودش را در این زمینه امتحان کند، برای شروع مکان سختی را انتخاب کرد. سراغ کمپ ترک اعتیاد رفت، جایی که ۳۰۰ نفر از عزیزانی که شروع به ترک اعتیاد خود کرده بودند!

در کوچینگ می گویند ما با کسانی کار داریم که یک هدفی برای خود گذاشته اند و می خواهند شروع دوباره ای داشته باشند. خوشبختانه اینها همان افرادی بودند که با اشتیاق می خواستند زندگی دوباره ای شروع کنند و این موضوع برای سیما خیلی مهم بود زیرا همانند نیلوفرانی در مرداب بودند که می خواستند دوباره سرپا بایستند.

مسئولین کمپ ترک اعتیاد، سالنی آماده کردند تا خانم سلطانی برای آن ۳۰۰ نفر سخنرانی کند. بعد از اینکه ۱۰ دقیقه ای با آنها صحبت کرد، حس خیلی خوبی به او دست داد و شروع کرد در عرض ۲ ماه آنها را به گروه های ۵ نفره تقسیم کردن زیرا از اول دوست داشت با اشخاص در تعداد کم صحبت کند و به این موضوع معتقد است که یک نسخه برای تمام گروه ها جواب نمی دهد زیرا انسان ها با هم متفاوت هستند!

او در این خصوص توضیح می دهد: «پروفسوری در آنجا بود که حتی با داشتن تحصیلات زیاد، دچار اعتیاد شده بود و افراد دیگری وجود داشتند که هیچ تحصیلاتی نداشتند اما آنها هم به همین مصیبت گرفتار شده بودند. واقعیت این بود که آنها با هم تفاوت داشتند و نمی شد برای همه جمع ۳۰۰ نفره یک نسخه پیچید!

تنها هدف مشترک آنها این بود که تولدی دوباره داشته باشند و این قضایا را کنار بگذارند و زندگی خود را از اول شروع کنند. یک کوچ حرفه ای خیلی در قوت قلب دادن خوب است، به طوری که آزادانه گوش می دهد و هیچوقت قضاوت نمی کند. این قضاوت نکردن برای آنها خیلی مهم بود.»

برخی از اعتقادت، تفکرات و سخنان سیما سلطانی

• معتقد است که امید باید از یک منبع قوی تری به ما برسد و ما خودمان را به یک منبع قوی تری وصل کنیم.
• تکیه کردن به ذات الهی همیشه به من امیداواری داده است.
• به سرنوشت معتقدم؛ اگر قرار است کاری اتقاق بیافتد، هیچ کاری نمی توان انجام داد و آن اتفاق خواهد افتاد.

چند مورد از ویژگی های دکتر سلطانی مربی زندگی و حال خوب

• شخصیت هیجانی دارد و اضطراب بیشتری می گیرد. از این رو به خیلی از مسائل حساس بوده و آنها را به نوعی پیش بینی می کند.
• از اینکه روزی برسد و دیگر نتواند چیزی یاد بگیرد، می ترسد.
• فردی نگران است اما سعی دارد کنترلش کند.
• همیشه حمله ور به سوی هدف هست.
• از چیزی هراس ندارد.
• شجاع می باشد.

سخن سیما سلطانی با مخاطبان

امیدوارم که بتوانم کوچینگ را به آن روشی که خودم فکر می کنم (یعنی دقیقاً همان کوچ بدنسازی برای روانمان) به پیش ببرم و قشرهای مختلف جامعه را با مزایای کوچینگ آشنا سازم. همیشه به دوستان هم توصیه می کنم و به آنها می گویم که ما شنیده ها را شنیده ایم و الان بایستی به آن عمل کنیم. یکبار هم که شده همان چیزی که در ذهنمان است را تمرین کنیم و به چیزی که در موردش حرف می زنیم، عمل کنیم و بال علم و عمل مان را یکسان کرده و مهارت ها را در خودمان تقویت کنیم.

من یک کوچ و به نوعی شنونده هستم و حرف های شما را گوش می دهم و سعی می کنم با همدیگر آن را تقویت کنیم.

استعدادهای درست شناسایی شوند و در جای واقعی خودشان قرار بگیرند تا این همه دغدغه و درگیری به وجود نیاید. ما در دنیای سوء تفاهم زندگی می کنیم و به طور دائم دچار این قضیه هستیم. این موضوع اگر حل شود خیلی از کارهای ما روی روال خواهد افتاد و آسان پیش خواهد رفت و به آن چیزی که می خواهیم ۱۰۰ درصد خواهیم رسید.

راه های ارتباطی و شماره تلفن دکتر سیما سلطانی کوچ فردی و سازمانی