سعیده قدس کیست؟ ویکی پدیا
زندگی نامه Saideh Ghods نویسنده، کارآفرین و نیکوکار ایرانی
خانم قدس در سال ۱۳۳۰ در یک خانواده پرجمعیت از پدر و مادری فرهیخته در منطقه شمیرانات تهران متولد شد. او اولین دختر از خانواده ای بود که ۴ دختر دیگر و سرانجام یک پسر داشتند. به دلیل شغل پدرش که مدیر مدرسه بود، در یک فضای کاملاً فرهنگی و اهل شعر و ادب تربیت شد؛ می توان گفت از همان ابتدا با شعرهای حافظ و مولانا آشنایی زیادی داشت.
خاطرات دوران کودکی مدیر خیریه محک
سعیده قدس در دوران کودکی بچه بسیار آرامی بود و تنها آرزویی که داشت، این بود که در آینده به جایگاهی برسد و از آن طریق بتواند به دیگران کمک کرده و مشکلات شان را برطرف کند. سعیده در کودکی به دلیل اینکه به نویسندگی علاقمند بود، اغلب اوقات فراغتش را به نوشتن می پرداخت؛ این علاقه او یکی از مهمترین چیزهایی بود که از دوران کودکی اش با او همراه بوده است.
همچنین کاری که امروزه در آن فعالیت دارد از خانواده خود به ارث برده است، خانواده اش همواره در امور خیریه و کمک رسانی مشارکت داشته و این موضوع را یکی از ارزش های مهمی می دانستند که بایستی خانواده های موفق به آن پایبند باشند.
پدر سعیده بعد از دبیری به سمت مدیر بودن رسید و بعد از آن هم تصمیم گرفت خودش مجموعه ای بسازد که یک مجتمع آموزشی باشد تا طبق اصول و استانداردهایی که به آنها پایبند بود، اداره اش کند.
پدرش زمینی را از اوقاف گرفت تا مجموعه ای را بسازد که در ذهنش بود، اما متأسفانه طراحی و ساخت آن مجموعه به قیمت جانش تمام شد. فشار و استرسی که برای ساخت آن مجموعه متحمل می شد، عاقبت منجر به سکته مغزی او در ۴۸ سالگی گردید و به رحمت خدا رفت.
سعیده قدس در ۱۹ سالگی پدرش را از دست داد و به عنوان دختر بزرگ و فرزند اول خانواده، احساس مسئولیت را تجربه کرد؛ تا آنموقع روزهایی شاد و بی دغدغه ای داشت ولی با از دست دادن پدر و دیدن چهره داغدار مادرش، زندگی اش رنگ و روی دیگری به خودش گرفت. بنابراین تصمیم گرفت خیلی قوی سر پا بایستد!
شاید برایتان جالب باشد که بدانید حتی مادرش اجازه نداد کسی از اطرافیان همانند عمو، دایی و… در نحوه زندگی کردن و درس خواندن فرزندانش نظر بدهند و امر نهی شان کنند.
داستان تحصیل در دانشگاه و شاغل بودن
سعیده قدس مدرک کارشناسی خود را در رشته جغرافیا با گرایش سیاسی در دانشگاه تهران گذراند و بعد از اینکه فارغ التحصیل شد، در اداره دخانیات به عنوان کارشناس برنامه و بودجه با درآمدی ماهانه ۳۰ هزار تومان مشغول به کار شد.
سعیده در این حین که مشغول به کار بود، مقطع فوق لیسانس خود را در رشته جامعه شناسی شهری ادامه داد و بعد از چند سال در وزارت صنایع و معادن به عنوان کارشناس روابط بین الملل، مشغول به کار شد.
زندگی خصوصی و ازدواج سعیده قدس و همسرش – مهاجرت به آلمان
سعیده قدس مدیرعامل خیریه محک زمانی که دانشجو بود و ۲۳ سال داشت، با جناب آقای نادر شریفی کارمند وزارت خارجه آشنا شد و ازدواج کرد.
او در اینباره می گوید: «زمانی که ما دانشجو بودیم، تعداد دخترهای دانشجو کم بود و به همین دلیل در دانشگاه صف طولانی از خواستگارها تشکیل می شدند که من خودم بعضی مواقع مجبور می شدم از درِ دیگر دانشگاه ورود کنم.
دلم می خواست با شخصی ازدواج کنم که دنیا را بشناسد و نمی خواستم همسرم کسی باشد که مدام از کارش در شرکت، از ماشین و خانه ای که قصد خریدش را داشت، صحبت کند.
برای من علم، اطلاعات و درک او مهم بود، به طوری که اطلاعات همسرم به قدری باشد که بداند در انقلاب روسیه و فرانسه چه اتفاقی افتاده است! در واقع باید بدانید که دل من آدمی می خواست که متفاوت باشد!
من با همسرم در میهمانی یکی از دوستانم آشنا شدم و در آنجا گفتگویی بین ما رد و بدل گردید و متوجه شدم که مسیر فکری مان نزدیک به هم است. بله آنجا بود که فهمیدم شناخت عمیقی روی اتفاق های جهان دارد. به این موضوع پی بردم که او شناخت کافی از خود و جهان پیرامونش دارد و هیچوقت از اینها به عنوان ابزاری برای ژست روشنفکری استفاده نمی کند.
در نهایت انتخابش کردم و این آشنایی بعد از چند ماه به ازدواج ختم شد. به خاطر شغل همسرم که کارمند وزارت خارجه بود، تصمیم گرفتیم چند سالی از زندگی مشترک مان را در کشورهای پاکستان و آلمان سپری کنیم.»
دلیل اصلی مهاجرت ایشان این بود که او می خواست با فرهنگ، آداب و رسوم کشورهای دیگر نیز آشنا شود و گستره دیدش نیز نسبت به محیط زندگی اش بیشتر شود.
همچنین برای دومین بار خانم سعیده قدس تصمیم گرفت تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات آلمانی در دانشگاه برلین آلمان از سر گیرد و تکمیل کند. مدتی گذشت تا اینکه از زندگی مشترک خود با آقای نادر شریفی، اولین فرزندش را در سال ۱۳۵۷ به نام مهربد در آلمان به دنیا آورد.
سال ۱۳۶۱ – بازگشت سعیده قدس به ایران
او برای رسیدگی به فرزند پسرش تصمیم گرفت مدتی را مرخصی بدون حقوق بگیرد و این کار را به نحو احسن انجام داد.
۷ سالی گذشت و سعیده که برایش خیلی مهم بود بتواند برای مهربد مادر خوبی باشد، به همین خاطر معتقد بود یک بچه کافی است! اما مهربد نمی خواست تنها بماند و دوست داشت یک خواهر یا برادر دیگری هم داشته باشد و در حقیقت این حق مهربد بود که این نعمت را از او دریغ نکنند.
دقیقاً این موضوع ذهن سعیده را به مدت ۲ سال مشغول کرد تا اینکه در نهایت در ۳۵ سالگی همراه همسرش به ایران برگشت و با خواست خداوند برای بار دوم صاحب فرزند شد و دخترش کیانا را در ایران به دنیا آورد، او همیشه از این تصمیمی که گرفته است خیلی خرسند می باشد.
به دنیا آمدن دخترش باعث شد تا سعیده برای همیشه از کاری که به آن مشغول بود، استعفاء بدهد زیرا می خواست در خانه به تربیت دو فرزندش وقت بگذارد، تمام زنان دنیا وقتی این حس را تجربه می کنند، دوست دارند مادری نمونه باشند و بتوانند وظایف مادری خود را به خوبی انجام دهند.
تعریف داستان ابتلا به سرطان کیانا در ۲ سالگی از زبان سعیده قدس
من سعیده قدس موسس خیریه محک از همان ابتدا وسواس بسیار زیادی روی بچه هایم داشتم! از آنجایی که به شیر خشک های موجود در ایران اعتمادی نداشتم، همسرم را مجبورم می کردم تا شیرخشک را با قیمت خیلی گران تری از آلمان تهیه کند؛ این وسواس ها تا تولد دو سالگی کیانا ادامه داشت!
درست زمانی که در فکر تدارکات جشن تولد برای او بودم، اتفاق تلخی رخ داد! قبل از تولد به بیماری مشکوکی که کیانا را درگیر خود ساخته بود، پی بردم و قصد بر این داشتم قبل از مراسم جشن تولد از اوضاع کیانا باخبر شوم و به همین خاطر سریع به آزمایشگاه رفتم تا جواب آزمایش او را بگیرم.
زمانی که برای نشان دادن جواب آزمایش دخترم به دکتر مراجعه کردم، همان لحظه ناراحتی که در چهره دکتر نمایان بود، من را متوجه ماجرا کرد. پزشک سریع دستور بستری شدن دخترم کیانا را داد. نمی توانم حسی که در آن لحظه داشتم را بازگو کنم ولی در همان حین احساس کردم تمام دنیا روی سرم خراب شد!
ساعت ۵ صبح بود که دخترم را به اتاق عمل بردند و من پشت در اتاق عمل بیمارستان ایستاده بودم و از پنجره کوچک اتاق، به بحث داغی که بین پزشک های اتاق عمل در جریان بود گوش می کردم و از طرفی به دختر بیهوشی که روی تخت بیمارستان خوابیده بود، نگاه دوخته بودم.
با وجود هزاران سوال در ذهن و اضطراب و نگرانی هایی که داشتم، کسی نبود به من در مورد اوضاع کیانا حرفی بزند. در حالی از چهره هایشان می فهمیدم که وضعیت پیش آمده غیرعادی است اما هیچکس حاضر نبود به من اطلاعاتی بیش از چیزی که خودشان لازم می دانستند، بدهد.
سرانجام دکتر به من گفت: در کلیه کیانا تومور وجود دارد که اگر سریعاً عمل نشود، جانش را به خطر می اندازد.
در آن سال هایی که درگیر درمان کیانا بودم، شرایط واقعاً سخت بود و به سختی می توانستم، لحظه ای آسوده خاطر باشم. کیانا در مقابل چشمانم با درد دست و پنجه می کرد و من به شدت ناراحت بودم و نمی توانستم کاری برایش انجام بدهم. درمان کیانا طولانی مدت بود و او در وضعیت بسیار بدی به سر می برد؛ بله او به خاطر شیمی درمانی های شدید، درد زیادی را متحمل می شد.
من نگران حال او بودم و بعضی موقع ها وقتی دخترم حالش بهتر می شد، نگران هم اتاقی و کودکانی که مثل کیانا در آنجا بستری بودند و درد می کشیدند، می شدم و این اوضاع خیلی غمگینم می کرد. غم و دردی که در آن اوضاع با دیدن دخترم و هم سن و سال هایش دیدم، من را متوجه این موضوع کرد که اولین مشکل خانواده هایی که فرزند مبتلا به سرطان دارند، هزینه های بالای این بیماری می باشد.
بنابراین عمیقاً تحت تاًثیر این اوضاع غیرقابل باور و پر از درد قرار گرفتم و کار به جایی رسید که تصمیم گرفتم برای این مشکل چاره ای بیندیشم!
این اتفاقات مرا از درون متحول کرد و مسیر زندگی ام را به کل متغییر ساخت! تمام آن رویاها، زندگی، خوشحالی، رفاه و حتی طراحی هایی که برای آینده داشتم، تبدیل به سونامی بزرگی شد. به خودم می گفتم مگر من چه گناهی مرتکب شدم، مگر چه کار کردم که دختر کوچولوی ۲ ساله من سرطان بگیرد! حدود ۲ سال کامل کیانا را هر ماه برای چکاب کامل به دکتر می بردم.
سال ۱۳۷۰ – داستان تأسیس مؤسسه خیریه محک
سعیده قدس زمانی که درگیر درمان دخترش بود، با مؤسسه ای در آلمان آشنا شد که در روند بهبود بیماری دخترش خیلی تأثیر گذار شد. این مؤسسه از تمامی خانواده هایی که در خانه شان کودکان سرطانی داشتند، حمایت مالی و عاطفی می نمود. به همین خاطر این موضوع باعث شد تا سعیده در طول مدتی که در بیمارستان در کنار دخترش منتظر بود، ایده راه اندازی چنین مؤسسه ای به ذهنش خطور کند و احساس می کرد که چقدر جای چنین مجموعه ای در ایران خالی است!
او مدام در فکر راه اندازی چنین مؤسسه ای در ایران با کمک مردم عادی و خیرین بود تا با این کار کمکی برای تأمین هزینه های سرسام آور کودکان سرطانی باشد. خوشبختانه دخترش کیانا بهبود یافت و خانم قدس به یاری تعدادی از دوستان و آشنایان، ایده خود را به مرحله عمل رساند.
- کیانا بزرگ شده و هم اکنون مدرک MBA از دانشگاه استنفورد آمریکا دارد.
آرزویی که در ذهن خانم قدس شکل گرفته بود، در سال ۱۳۷۰ تبدیل به واقعیت شد و مجموعه حمایت از کودکان مبتلا به سرطان ایران به عنوان یک سازمان غیر انتفاعی (NGO) با نام اختصاری محک (به انگلیسی: Mahak) تأسیس گردید.
سعیده قدس مؤسس خیریه محک زمانی که این مؤسسه را راه اندازی کرد، تنها از یک اتاق کوچک در زیرزمین شروع به کار نمود اما رفته رفته آن را به یک بیمارستان تخصصی با امکانات کامل کلینیکی و پاراکلینیکی در خاورمیانه با ۱۸ هزار متر مربع زیر بنا تبدیل کرد که هم اکنون بیش از ۳۳ هزار کودک سرطانی را تحت پوشش خود قرار داده است.
با وجود همه چالش ها و سختی های مسیر، خانم قدس در سال ۱۳۸۶ با اقتدار موفق به کسب مقام مشورتی از شورای اقتصادی، اجتماعی سازمان ملل متحد (ECOSOC) شد و توانست با سازمان های معتبر بین المللی مرتبط با سرطان کودکان همکاری کند و حتی در سطح جهانی نیز حرفی برای گفتن داشته باشد.
ایشان علاوه بر فعالیت در محک در توسعه سازمان های غیر دولتی دیگری از جمله مؤسسات خیریه Iscc (انجمن بینالمللی کودکان مبتلا به سرطان)، BCSI (انجمن سرطان سینه ایران) و GFI (جبهه سبز ایران) برای ارتقاء درمان سرطان ایران و همچنین کمک به محیط زیست، حضور گرم داشته است. او امروزه با سفرهای متعدد به خارج از کشور، ملاقات با بزرگان و جمع آوری کمک های همه جانبه برای رشد و تقویت خیریه محک تلاش می کند.
سال ۲۰۰۶ – از نشر کتاب کیمیا خاتون تا حضور در لیست ۵۰ زن برتر دنیا
خانم قدس سازمانی را توسعه داده که امروزه هزاران کودک سرطانی تحت حمایت آن می باشند. در سال ۲۰۰۶ برا اساس تجربیاتی که در طول خدمت خود به جامعه بدست آورده بود توانست کتابی به نام «کیمیا خاتون» را به چاپ برساند. جالب است بدانید که این کتاب بیش از ۲۵ بار تجدید چاپ شده است.
همچنین خانم قدس مدیرعامل موسسه خیریه محک، در سال ۲۰۰۸ از سوی نشریه وال استریت ژورنال جزو ۵۰ زن برتر جهان انتخاب شد و رتبه ۴۵ ام را ازان خود کرد. می توان گفت این عنوان از بزرگ ترین افتخارات برای یک بانوی فداکار ایرانی می باشد که با قدم بزرگش توانست همچون ستاره ای برای آرامش کودکان سرطانی سرزمینش بدرخشد. او نشان داد که زنان و مادران ایرانی همچنان معجزه آفرین هستند؛ به امید روزی که این هستی بیکران، هیچ کودک رنجوری را به خود نبیند.
مصاحبه با سعیده قدس کارآفرین و فعال اجتماعی
پاسخ به ۶ سوالات متداول
۱- سلام خانم قدس میشه کمی بیشتر از خودتان و مؤسسه ای که تأسیس کردید، توضیح بدهید؟
من سعیده قدس متولد سال ۱۳۳۰ در تهران می باشم؛ از کودکی علاقه خاصی به نویسندگی داشتم و بیشتر اوقات فراغت خود را به نویسندگی می پرداختم. اکثر افراد من را به عنوان پایه گذار مؤسسه خیریه محک می شناسند.
باید بدانید چیزی که امروز من را از خودم راضی نگه داشته است، حضور در لیست وال استریت ژورنال به عنوان ۵۰ زن برتر دنیا نیست! بلکه لبخند کودکی است که تمام موهایش ریخته و بدون اینکه ترس و دلهره ای داشته باشد در راهرو محک بازی می کند و حس خوشحالی دارد.
کتاب کیمیا خاتون چندین بار به تجدید چاپ رسیده اما من هنوز چند آرزو دیگری نیز دارم که یکی از آنها نوشتن کتاب دومم می باشد که می توان گفت چندین سال است من را درگیر خود کرده اما به خاطر کارهای اجرایی و مدیریتی محک نتوانسته ام آن را کامل کنم.
من به تمام اتفاق هایی که در زندگی ام رخ می دهد با دید مثبت نگاه می کنم، بله من حتی دچار بودن دخترم به بیماری سرطان را منشا خیر و به لطف کائنات دانستم. باید بدانید که به جای کلمه چرا؟ شاید بهترین سوال این باشد که چگونه می توان این مشکل را حل کرد و راه های برون رفت از آن چیست!
سعیده قدس می گوید:
سوالی که امروز باید از خودمان بپرسیم این است که معجزه من چه خواهد بود؟!
برای آنهایی که می خواهند در زندگی شان تغییراتی ایجاد کنند، هیچ بن بستی وجود ندارد. این قضیه مربوط به مال و ثروت، دانشگاه رفتن و تحصیل کردن نیست بلکه مربوط به ذهن جستجوگر می باشد، ذهنی که تسلیم مسائل نمی شود و دنبال راه حل است.
- مشکل ترین قدم، قدم اول می باشد و اگر بتوانیم قدم اول را برداریم، کائنات هزاران قدم به سوی ما بر می دارد و به دنبال ما است.
۲- آیا بعد از همه این کارهایی که انجام داده اید، خودتان را خوشبخت می دانید؟
بله احساس خوشبختی می کنم چون برای اینکه زندگی ام رنگ و بوی خوشبختی بگیرد، رد پایی روی زمین نهاده ام که بعد از من تأثیر بسزایی روی نسل های آینده سرزمینم دارد.
۳- آیا خیریه محک را برای مردم یک موفقیت می دانید؟
بله ۱۰۰ درصد! چون از هیچ امتیاز خاصی استفاده نشده و حتی می توان گفت به واسطه خود مردم تکمیل شده است.
۴- از نظر شما خدمت اجتماعی، خوشبختی می آورد؟
قطعا بله! بسیاری از هنرمندان و آدم های مشهور به ما مراجعه می کنند و درخواست سهیم شدن در انجام کارهای خیریه را دارند؛ شاید فکر کنید آنها که دیگر به اندازه کافی مشهور شده اند و ثروتمند هستند، چه نیازی به کار خیر دارند؟!
باید بدانید آنها نیاز به انجام چنین کاری دارند، زیرا به خوشبختی کامل نرسیده اند و می توان به نوعی این موضوعات را به هم ربط داد.
۵- چرا می گویند که آدم ها بایستی دارایی هایشان را تقسیم کنند. آیا شما هم اینگونه فکر می کنید؟
دقیق نمی دانم و تا الان به این موضوع فکر نکرده ام. راستش را بخواهید من دو تا شمعدانی از پدربزرگم به یادگار نگه داشته ام و تابحال به این فکر نکرده ام که آنها را روزی می توانم ببخشم یا نه! به نظر من کسی باشد که این کار را انجام بدهد، آسوده خاطر خواهد شد. کسانی که چنین کاری انجام می دهند و چیزی که دوست دارند را فدا می کنند، به اوج عرفانی رسیده اند که من هنوز با آن افراد خیلی فاصله دارم.
۶- می توانید بگویید که چه کسی اگر نبود، مؤسسه خیریه محک شکل نمی گرفت؟
واقعیتش محک جای عمومی می باشد که همه افراد جامعه به یک اندازه در آن سهیم هستند! اما به نظرم اگر دخترم کیانا یا بیماری او نبود، این ایده در ذهن من شکل نمی گرفت. در روزهای اول راه اندازی این مجموعه که خیلی خسته و گرفتار بودم، اگر همکاری و تشویقات بانو شهلا طاهری نبود، شاید نمیتوانستم ادامه بدهم!
راه های ارتباطی و شماره تماس سعیده قدس پایه گذار محک
پیج اینستاگرام: mahakcharity
سایت: mahak-charity.org – saidehghods.com
شماره کارت موسسه محک: ۶۰۳۷۹۹۱۱۹۹۵۰۰۵۹۰
شماره تماس: ۰۲۱۲۳۵۴۰ – ۰۲۱۲۳۵۰۱۰۰۰
لینکدین: mahak charity
آپارات: mahakcharity
فکس: ۰۲۱۲۲۴۸۵۴۵۶
کدپستی: ۱۹۵۶۹۹۳۴۶۱
ایمیل: pr@mahak-charity.org
آدرس دفتر مرکزی: تهران – میدان اقدسیه – ابتدای بزرگراه ارتش – سه راه ازگل – بلوار شهید مژدی – بلوار محک – مؤسسه خیریه و بیمارستان فوق تخصصی سرطان کودکان محک
عالی بود
منم درگیر مشکلم انشاالله که رفع بشه و بزرگترین موسسه جهت کمک به زندانیان نیازمندراتاسیس کنم وشایدخدای مهربان این مشکل بزرگ را به من داده است که افراد نیازمند درک کنم چون من قبلاً سرم به زندگی خودم گرم بود وقتی میدیدم کسی مشکلی داره میگفتم به من چه ؟
بایدمواظب باشه طرف واسه خودش مشکل درست نکنه.
سلام عالی بود
منم الان درگیرزندانی بودن همسرم هستم که به دلیل عدم توانایی پرداخت جریمه نقدی در زندان هست
واقوام درجه یک و دوستانی دارم که هیچ احوالی آزمن وفرزندانم نمی پرسندوحتی سند هم نمیدهند که همسرم بتونه بیادمرخصی وپیگیرپرونده اش باشه.انشاالله که همسرم مشکلش حل بشه و بزرگترین موسسه کمک به زندانیان نیازمندراتاسیس کنیم چون من قبلاً ازجلو زندان عادل آباد رد میشدم حتی به خانواده افراد که پشت درهای زندان آواره بودند نگاه نمیکردم وخیلی میترسیدم وخدااین مشکل بزرگ را به من داده تا تجدیدنظری درمعجزه درون خودم داشته باشم وکمی هم ازمنیت وخودخواهی بیرون بیاییم.هرمشکلی برای رشدهست.
یا ارحم الرحمین