زندگی نامه دکتر محمد مهدی ربانی مربی کسب و کار و بازاریابی و فروش
محمد مهدی در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد و به دلیل اینکه پدر، مادر و خواهرش اهل مطالعه بودند، محمد نیز تحت تأثیر آنها از همان ابتدا با کتاب و مطالعه آشنا بود. به طور کلی می توان گفت که اغلب اسباب بازی ها و هدیه های محمد مهدی، کتاب بوده است. او بعضی وقت ها صفحات کتاب را برش زده و با کنار هم گذاشتن کلمات، کتاب جدیدی برای خودش می ساخت. چون آن زمان به کامپیوتر و پرینتر دسترسی نبود، او مجبور بود با کاغذ و چسب نواری و چسب مایع مجلات را درست کند.
با توجه به اینکه پدر محمد مهدی معلم بود و تدریس می کرد، او هم با مقوله های درس دادن، دانشگاه رفتن و سفر کردن آشنا شد، چراکه برای خانواده او، رفتن به شهر یا کشور دیگر برای تدریس، یک چیز عادی شده بود. مطالعه یکی از بسیار چیزهایی بود که محمد مهدی از پدرش تأثیر گرفته است. او دفترهای زیادی داشت و چیزهایی که مطالعه می کرد را در آنها یاداشت می کرد. مادر محمد مهدی هم معلم بود و بچه ها برای درس خواندن به منزل آنها می آمدند و آن موقع بود که محمد مهدی با روش تدریس و نحوه رفتار با مردم آشنا شده و پی می برد که معلمی چقدر می تواند احترام به دنبال بیاورد.
محمد مهدی از اول دوست داشت کتاب های بچهگانه نازک را کنار هم چیده، برچسب و شماره زده و یک کتابخانه برای خودش داشته باشد. او روزی به دلیل عدم آگاهی یا هر چیز دیگری، دست به کار ناشایستی می زند که به گفته خودش یک نقطه تاریکی در زندگی او بوده و همیشه آزارش می داده است، حتی الان! او روزی وارد یک کتابفروشی شده و بدون اجازه صاحب مغازه و بدون دادن پول کتاب، کتابی از آنجا برمی دارد. درست است که بعداً برای اینکه دِینی گردنش نباشد، رد مظالم داده و هزینه کتاب را پرداخت کرده ولی همیشه ناراحت است از اینکه چرا آن کار را انجام داده است. او همیشه با خود می گوید که چرا آن زمان دستش باز نبوده و دسترسی زیاد به کتاب نداشته است که نخواهد چنین کاری انجام دهد!
خانواده محمد مهدی ربانی جزو خانواده های متوسط و فرهنگی بودند، از این رو او شانس زیادی برای برقراری ارتباط با همه لایه های اجتماعی (فقیر یا ثروتمند) را داشت. او کل مقاطع تحصیلی خودش را در مدرسه دولتی خوانده و بخاطر رفت و آمد با اتوبوس می توانست با افراد زیادی ارتباط برقرار کند که این کار بر روی شخصیت محمد تأثیر زیادی گذاشت. این نقطه روشن زندگی محمد بود که از اجتماع، سختی ها، مشکلات و نیازهای مردم جدا نبود و می دید که زندگی واقعی در جامعه در جریان است. بله او خدمت به این مردم شریف را نعمت می داند.
محمد مهدی با اینکه در کل مقاطع تحصیلی، شاگرد اول نبود اما شاگرد ضعیفی هم نبود و همیشه در حد متوسط بود. او هنوز هم که هنوز است با معلمین دبستان خودش ارتباط دارد، از اطلاعات آنها استفاده می کند و از آنها مشورت و راهنمایی می خواهد. محمد دوران راهنمایی را خیلی ساده گذارنده و می گوید که خیلی از مدرسه خوشش نمیآمده است و دوران دبستان، راهنمایی و دبیرستان آنچنان برایش خوشایند و جذاب نبوده است. به همین دلیل خاطرات زیادی از آن دوران ندارد و تمایلی هم ندارد به آن دوران برگردد.
محمدمهدی کارآیی آموزش وپرورش و مدارس ایرانی را خیلی پایین می داند و از نظر او مسائل تأثیرگذار در آینده انسان، خیلی فراتر از آن چیزهایی است که در مدرسه یاد داده می شود. خانواده محمدمهدی ربانی هم فشار زیادی برای درس خواندن بر او وارد نمی کردند و او در بحث درس خواندن مستقل بود. او فضای مدرسه را فضای شادی نمی دانست و به همین دلیل با اشتیاق به مدرسه نمی رفت. شاید تنها دلیل او برای دوست نداشتن فضای مدرسه این بود که از نوع تدریس و ارتباط معلمین و مدیر و ناظم مدرسه با بچه های مدرسه، خاطره ی خوبی ندارد.
محمد مهدی ربانی با اینکه خودش هیچ موقع در مدرسه کتک نخورده ولی خاطره ی دیدن صحنه کتک زدن بچه ها توسط معلمان، مدیر و ناظم مدرسه همیشه در ذهنش ماندگار شده است. البته در آن دوران، معلم های خاص و عالی هم وجود داشت که به لطف خدا در سال های خاصی، قسمت او شده و توانسته بودند نگاه محمد را عوض کنند. با این که آن معلمان، تأثیر مثبتی در زندگی تحصیلی او داشتند ولی به طور کلی فضای مدرسه، فضای خوشایندی برای محمد مهدی نبود. آنموقع بود که محمد تصمیم می گیرد روزی که معلم شد به بچه ها یک محیط شاد هدیه دهد، یک محیطی که بین معلم و دانش آموز، ارتباط نزدیکی وجود داشته باشد.
همه اطرافیان محمد مهدی، معلم، استاد دانشگاه و محقق بودند. حتی سر کار پدرش هم یک جایی بود که همه دور هم نشسته و مشغول کتاب خواندن و تحقیق کردن بودند. به همین دلیل کودکی او با مباحث فرهنگی گذشته بود و همیشه تصور می کرد که یک نویسنده یا مدرس بزرگ خواهد شد. از کودکی در ذهن محمد مهدی این بود که بزرگ شده و یک کار ویژه انجام خواهد داد و یک فرد خاص در حوزه تدریس و نگارش خواهد شد.
محمد مهدی در زمان بچگی همراه خانواده به آفریقای جنوبی سفر می کند، او آنجا بچه هایی را می بیند که یک میز در خیابان گذاشته و هر کدام از آنها یک چیزی مثل کتاب، شربت آبلیمو، کارهای دستی و… را می فروشد. وقتی ماجرا را جویا می شود، به او می گویند که وقتی مدرسه ها تعطیل می شود، بچه ها به خیابان می آیند و هر کدام یک چیزی را می فروشند. محمد به این فکر می افتد که او هم بعد از بازگشت به ایران، این کار را بکند. کاری که خیلی از بچه های ایرانی نیز بعد از تعطیلی مدارس این کار را می کنند.
اولین درآمد محمد از جایی شروع شد که او می رفت و لواشک های بزرگی می خرید و آنها را به قسمت های کوچکی تقسیم کرده و چند برابر قیمت می فروخت. یا فرفره و بادکنک های شانسی می خرید و آنها را نیز با چند برابر قیمت می فروخت و این کار برایش لذت بخش بود. خلاصه محمد مهدی ربانی دبیرستان و پیش دانشگاهی را تمام کرد و وقت آن رسید که کنکور بدهد. با اینکه او از دروس حفظ کردنی، خوشش نمی آمد و نمی تواست در تست زدن آنها عملکرد خوبی داشته باشد ولی در آزمون های تشریحی خوب بود. آن زمان دو تا کنکور برگزار می شد؛ یکی برای ورود به دانشگاه سراسری و دیگری برای ورود به دانشگاه آزاد.
با توجه به اینکه رشته او تجربی بود، زیست شناسی دانشگاه دولتی اصفهان و همچنین در رشته مهندس عمران دانشگاه آزاد کاشان قبول شد. با اینکه زیست شناسی رشته مورد علاقه محمد نبود ولی به خاطر دانشگاه دولتی بودن، اصرار خانواده و رفت و آمد راحت تر، مجبور شد دانشگاه اصفهان را انتخاب کند و رشته زیست شناسی را بخواند. محمد بعد از یک ترم متوجه شد که این رشته دلخواه او نیست و آینده ای در آن نمی بیند. او علیرغم مخالفت همه دوستان، آشنایان و خانواده اش، از آن رشته انصراف داده و با این کارش، حمایت خیلی از افراد را در زندگیش از دست می دهد.
محمد مهدی ربانی می گوید: «با اینکه مشورت کار خوبی است ولی گاهاً باید انسان خودش یک تصمیم درستی بگیرد و تا آخر عمر به پدر و مادرش وابسته نباشد. الان من اگر حرف پدر و مادرم را قبول می کردم و همان رشته زیست شناسی را می خواندم؛ کل زندگی ام با این تصمیم، خیلی متفاوت می شد»
او بعد از انصراف از دانشگاه اصفهان، برای ثبت نام به دانشگاه آزاد کاشان مراجعه می کند ولی بخاطر اینکه یکسال دیرتر رفته بود، با ثبت نام او مخالفت می کنند. محمد مهدی با اینکه یک بچه شهرستانی بود و حتی تا حالا تهران هم نرفته بود ولی آنقدر به دفتر مرکزی دانشگاه آزاد تهران رفت و آمد می کند که بالاخره با ثبت نام او موافقت می کنند. حتی رئیس دانشگاه آزاد کاشان اذعان می دارد که این یک کار نشدنی بوده و مثل معجزه می ماند که با ثبت نام او موافقت شده است. دانشگاه اصفهان برای محمد که در مدرسه های زیاد خوبی درس نخوانده بود، مثل بهشت بود. برخلاف دانشگاه آزاد کاشان که دانشگاهی خراب، داغون، کویری و بدتر از آن مدرسه هایی بود که محمد مهدی در آنها درس خوانده بود. ولی به هر جهت تصمیمی که گرفته شده بود را باید انجام می داد.
از آنجا که دانشگاه آزاد، پولی بود و محمد مهدی هیچ حمایتی نداشت؛ همه منتظر بودند که انصراف دهد و برگردد ولی محمد روی تصمیم خودش مصصم بود. او مجبور شد برای تأمین مخارج خودش، کار کند تا به هیچکس متکی نباشد حتی خانواده اش!
محمد مهدی ربانی تجربه ی اول کاری خودش را از ویزیتوری کتاب های سلامت در داروخانه ها شروع کرد. او کتاب هایی راجع به پوکی استخوان، دیابت، تغذیه ورزشی و… را به داروخانه ها می برد و بصورت امانی به داروخانه ها می داد تا هر وقت کتاب ها فروخته شد، برود و پولش را بگیرد. او آن چنان در این حوزه موفق نبود چون خیلی از داروخانه ها قبول نمی کردند و می گفتند اینجا داروخانه است و کتابفروشی نیست! چون محمد مهدی فقط به اندازه کرایه رفت و آمد خودش می توانست از این کار پول در بیاورد، برای همین ترجیح داد کارش را تغییر دهد و وارد حوزه ویزیتوری دارو شود.
او چون با داروخانه ها آشنا شده بود، توانست در این حوزه رشد زیادی بکند. در این حوزه در تهران سمینارهایی گذاشته می شد تا نحوه لباس پوشیدن، طرز صحبت کردن، برنامه ریزی فروش و… را به آنها یاد بدهند. اینجا بود که محمد مهدی دلیل عدم موفقیت خودش را در حوزه ویزیتوری کتاب فهمید، چون واقعاً به طور حرفه ای این کار را بلد نبود. آنموقع بود که محمد مهدی ربانی اولین کتاب بیزینسی را خواند و بعد از آن شروع به خواندن کتاب های برایان تریسی (همانند کتاب های هنر فروش کردن و روانشناسی فروش) کرد و تأثیر این چند تا کتاب بیشتر از دانشگاه بر روی او بود. از نظر او نباید از کنار چیزهای ساده راحت بگذریم و بگوییم به درد نمی خورند. کتاب های برایان تریسی با اینکه ساده بودند ولی نکاتی داشتند که او توانست از ویزیتوری به درآمد برسد.
او که هیچ پشتوانه ای نداشت و در ۱۹ سالگی و همان سال اول دانشگاه ازدواج کرده بود، ماشین نداشت و حتی هزینه رفت و آمد به کاشان را به سختی گیر می آورد. محمد مهدی خیلی اوقات به خاطر انتظار ۲ یا ۳ ساعته برای اتوبوس، دیر سر کلاس های دانشگاه حاضر می شد اما بالاخره توانست از ویزیتوری، ماشین بگیرد و خانه اجاره کند. بعدها توانست از پولِ همان ویزیتوری خانه بخرد و در تهرانی که اصلاً ندیده بود، دفتر کرایه کند. بعد از مدتی هم مدیر فروش، وارد کننده و توزیع کننده داروهای مکملی برای داروخانه ها شد.
محمد مهدی ربانی به خاطر محدودیت های کودکی و وضعیتی که داشت، یک فرد خجول و درونگرا بود. او توانست با ویزیتوری تغییر کند و جلوی هزاران نفر در سمینارهای برگزار شده در برج میلاد تهران حرف بزند. او بدون هیچ استرسی در بیش از یکصد برنامه زنده کانال های مختلف رادیو و تلویزیون شرکت کرده است و همه اینها را حاصل کار ویزیتوری می داند.
محمد مهدی توانست در ۳ ترم آخر به اندازه ۳ سال واحد پاس کند و با خاطره ی شیرین از دانشگاه در رشته مهندسی عمران فارغ التحصیل شود. او باید وارد دنیای جدیدی می شد، دنیای جدید که باید عضو نظام مهندسی شده و کارهای ساختمانی انجام می داد. بعد از عضویت در نظام مهندسی، برای کسب تجربه وارد یک کارگاه ساختوساز پروژه مسکن مهر شد و به صورت مجانی شروع به کار کرد. محمد مهدی می خواست خودش را بسنجد و ببیند که آیا واقعاً چیزهایی که در این مدت خوانده، به درد می خورند یا خیر! از آنجا که او اصلاً در دانشگاه چیزی از کارهای ساختمانی یاد نگرفته بود، به همین دلیل مجبور شد کلاس هاس نرم افزار ثبت نام کند و به صورت خصوصی آموزش ببیند.
خلاصه کار محمد مهدی روی غلتک افتاد و افرادی را هم برای انجام کارهای ساختمانی استخدام کرد. از طرفی او دیگر کار ویزیتوری انجام نمی داد و یک شرکت واردات تأسیس کرده بود و در آن شرکت، کارهای واردات مکمل های دارویی را انجام می داد. آنجا بود که محمد مهدی متوجه شد که او به دانشی به نام دانش مدیریت انسان ها نیاز دارد، چون اطلاعات زیادی در این زمینه نداشت و نمی توانست با مردم کار کند، آنها را مدیریت کند و حتی یک تیم بسازد. برای همین بازهم در کلاس های غیردانشگاهی سازمان مدیریت صنعتی شرکت کرده و در این کلاس ها بود که با افراد بزرگی آشنا شد که تجربه ی فروشندگی کف بازار داشتند. مثلاً یکی از آنها مدیرعامل یک شرکت بزرگ ساختمانی بود که محمد مهدی همیشه آرزو می کرد در آن شرکت استخدام شود.
محمد مهدی ربانی فقط ویزیتوری کرده بود. اما خوشبختانه در همان کلاس ها موفق شد که پروژه ی مشاوره بگیرد و مشاور فروش شود. بالاخره روزی رسید که همان درس دادنی که محمد مهدی عاشقش بود، برایش اتفاق افتاد. اولین تجربه او درس دادن به آدم های بزرگی بود که خودشان مدیریت و بازاریابی خوانده بودند و این برای محمد خیلی جذاب بود. محمد که حتی اعتماد به نفس تدریس به این افراد بزرگ را نداشت، از بس این افراد او را قبول داشتند و توانسته بود در فروش آنها تأثیر بگذارد، توانست اعتماد به نفس کسب کرده و به کارش پر قدرت ادامه دهد.
محمدمهدی همزمان با درس خواندن در مدیریت صنعتی، به ذهنش خطور کرد که باید راهش را عوض کند. او برای کار کردن در ساختمان ساخته نشده بود و تصمیم گرفت در حوزه ای کار کند که عاشق آن است. بازایابی، مدیریت، فروش و استراتژی، چیزهایی بود که محمد را در خودش غرق کرده بود. محمدمهدی طوری با فضای جدید آشنا شده و از قرار گرفتن در آن فضا کیف می کرد که تا قبل از آن اینگونه نبود. فضای درس خواندن و مطالعه برای او هیچ جذابیتی نداشت و بعداً که وارد این کار شد، انگار که گمشده ی خودش را پیدا کرده بود. او از تک تک ساعات مطالعه کردن و سر کلاس رفتن واقعاً لذت می برد. او در هر سمیناری که در کشور برگزار می شد، خوب یا بد، استاد داخلی یا خارجی، گران یا ارزان، شرکت می کرد و درست در همان زمان خواست که در حوزه مدیریت کار کند.
او بعد از ورود به این حوزه، متوجه شد که چقدر کمبود محتوا در این زمینه وجود دارد. یعنی آن زمان مجله ای نبود که بصورت کاربردی در مورد علوم مدیریتی، محتوایی ارائه داده باشد. خیلی از آنها مجلات دانشگاهی بودند و چیزی که به درد کف بازار بخورد، در آنها وجود نداشت. یا مجلات تئوریکی بودند و یا انگیزشی؛ نمی توانستی یک محتوای کاربردی در آنها پیدا کنید که به دردتان بخورد. محمد آن زمان که کارهای ژورنالیستی در مجلات و روزنامه های مختلف انجام می داد، دوستان بسیار خوبی پیدا کرده بود. و او چون عاشق نوشتن بود، با تمام مجلات از جمله همشهری، خانواده سبز، زندگی ایرانی و… کار کرده بود و سعی بر این داشت که ارتباط خود را با آنها حفظ کند.
محمد مهدی ربانی معتقد است که انسان نباید استعداد و علایق خودش را نابود کند. او از کودکی به نوشتن علاقه داشت و در طول دوره دانشگاهیش با اینکه هیچ ربطی هم به کارش نداشت ولی با مجلات و روزنامه ها ارتباط داشت. همین هنر ارتباطات سبب شد با بزرگان (کله گنده ها) این صنعت رفیق شود. برخی از آنها افرادی بودند که صاحب چندین مجله، سردبیر روزنامه های خیلی معروف کشور و… بودند ولی با محمد ارتباط نزدیکی داشتند. محمد به آنها پیشنهاد کرد که چون جای حوزه کسب و کارهای نو، بازاریابی کاربردی، فروش و محتوا در مجلات خالی است، وارد این حوزه ها هم شوند.
خود محمد مهدی هم اقداماتی را برای گرفتن مجوز چاپ یک مجله شروع کرد ولی از آن جایی که گرفتن مجوز ۳ سال طول می کشید، در آن لحظه به ذهن شان رسید که از مجله ای که پروانه دارد، استفاده کنند. برای همین رفتند و با مدیر یک مجله جدولی صحبت کردند و از آنها خواستند که امتیاز مجله را به آنها واگذار کند. او با ۳ نفر از دوستان خود که همگی جزو شناخته شده ترین افراد در این حوزه بودند، مکانی کرایه کرده و بدون اینکه سرمایه ای داشته باشند، مجله پنجره خلاقیت را از یک پارکینگ استارت زدند.
محمد آن زمان دانشجو بود و در کنار شرکت در کلاس های سازمان مدیریت صنعتی، دلش می خواست یک مدرک دانشگاهی هم داشته باشد تا اگر جایی خواست تدریس کند، مدرک دانشگاهی خود را ارائه دهد. او لیسانس مهندسی عمران داشت ولی این مدرک به درد تدریس در حوزه مدیریت نمی خورد. از آنجایی که مدرک سازمان مدیریت صنعتی هم قابل قبول نبود و نیاز به یک مدرک حرفه ای داشت، او دوباره کنکور داد و کارشناس ارشد مدیریت اجرایی دانشگاه اصفهان قبول شد. او اینبار با یک حس خوب که خودش مدیر بود، شرکت و ماشین داشت و کارش هم در تهران بود، به اصفهان رفت و آمد می کرد. آنجا بود که با دکتر ثنایی آشنا شده و حتی پایان نامه خودش را هم با آن استاد به نتیجه رساند. او با کمک استاد ثنایی، سمینار برگزار کرد و این دفعه چون راهش را درست انتخاب کرده بود، همان دانشگاهی که روزی می گفت خوب نیست، برایش بسیار لذت بخش بود.
خلاصه مجله را از چند پیش شماره شروع کردند تا ببیند که آیا می توانند در این حوزه موفق شوند یا خیر! از همان پیش شماره های اول، همه اساتید درجه یک کشور از آن استقبال کردند، از این رو آنها مصصم به ادامه کارشان شدند. آنها هنگام تأسیس مجله خلاقیت، هیچ سرمایه ای نداشتند ولی چون همکاران و شرکای خیلی حرفه ای بودند (یکی استاد چاپ، یکی استاد نوشتن، یکی استاد ویراستاری و یکی استاد پخش بود) و تیم شان تکمیل بود، چاپ مجله هزینه ی زیادی برای آنها نداشت. این مجله کلید ورود محمد به تمام مشاغل، شرکت ها و ارتباطاتی که هم اکنون دارد، بود.
محمد مهدی ربانی می گوید: «وقتی دیدیم مجله ی خلاقیت برای مردم خیلی جذاب است و خیلی از آن استقبال شد، گفتیم یک محتوای عمیق تری را ارائه دهیم. چون محتوای مجله یا روزنامه، نباید طولانی و عمیق می بود و دانش عمیق همیشه در کتاب ها بود؛ بنابراین آمدیم و انتشاراتی هم راه اندازی کردیم.» محمد مهدی با وجود مخالفت برخی از همکارانش برای ورود به حوزه انتشارات، کار خودش را با سرمایه اندکی شروع کرد. آنها حتی مجوز انتشارات هم نداشتند و بعد از موفق شدن در مجله، مجوز انتشارات را به نام خودشان گرفنتد. محمد هیچ کاری را مانع پیشرفت خودش قرار نمی داد. از نظر محمد، کشور ایران یکی از بدترین کشورها از لحاظ گرفتن مجوزات می باشد و از لحاظ تسهیل آغاز کسب و کار، از آخر در رتبه اول قرار دارد یعنی جزء بدترین کشورهای جهان است.
محمد می گوید: «اگر می گفتم تا مجوز نگیرم هیچ کاری را شروع نمی کنم، تا الان هیچ کدام از کارهایم را نمی توانستم انجام بدهم چون یک سنگ بزرگی سر راهم بود. بعضی مواقع جوانانی با من صحبت می کنند که بخاطر نداشتن مجوز، نتوانستند کاری شروع کنند و پیشنهاد من به آنها این است که کارشان را شروع کنند و در طول مسیر کسب وکارشان، اقدام به گرفتن مجوز بکنند.»
کتاب «اثر مرکب» نوشته «دارن هاردی» که کسی او را نمی شناخت و حتی یک کلمه از کتاب های او به فارسی ترجمه نشده بود، برای اولین بار توسط انتشارات ثروتمندان خودساخته که مالک آن محمد مهدی بود، در کشور منتشر شد. بعد از انتشار این کتاب، هیچ کدام از توزیع کنندگان کتاب قبول نکردند این کتاب را پخش کنند و خود محمد مجبور شد در سمینارها این کتاب را بفروشد. فروش عالی پیش رفت و کتاب به چاپ دوم و سوم و… رسید و پرفروش ترین کتاب کشور در حوزه کتاب های توسعه فردی شد. با اینکه کتاب های کنکوری در ایران خیلی پرفروش هستند و قابل مقایسه با این کتاب ها نمی باشند ولی کتاب اثر مرکب از لحاظ رتبه حتی بالاتر از کتاب های کنکوری قرار گرفت.
محمد مهدی ربانی شخصی نبود که شوآف انجام دهد و با اینکه سال هاست در رسانه های اجتماعی حضور دارد ولی این حضور بسیار ضعیف است چون هیچ وقت دوست ندارد زندگی شخصی، ماشین ها، دفتر، کارخانه و چاپخانه اش را شوآف کند. او در نسلی بزرگ شده که انجام چنین کارهایی را صحیح نمی دانند. اما باید بگوییم که او در مورد برند شخصی اش با اینکه شوآف نکرده ولی ضعیف هم عمل نکرده است.
یکی از بهترین اقداماتی که روی برند شخصی او تأثیر گذاشت، انتشار کتاب اثر مرکب بود که در اول کتاب، محمد مهدی مقدمه ای از زندگی چند سال پیش خود را نوشت، در حالیکه نه کتاب، نه ترجمه و نه انتشار و نه… به اسم او نبود. این کتاب بیش از نیم میلیون جلد فروش داشته است! هر کسی که این کتاب را خوانده بود با محمد آشنا شده و این کار در برند او خیلی تأثیر گذار بود، حتی پروژه های مشاوره ای که می گرفت، سرمایه گذارهایی که پیدا می کرد و… حاصل این کتاب بودند.
محمد مهدی در دوره کارشناسی ارشد، ۲ کتاب دانشگاهی نوشت که هیچ کمکی در برند سازی او نکردند. او آن کار را کرده بود چون آنموقع مجبور بود برای قبول شدن در دوره دکتری، مقاله یا کتاب بنویسد. این کتاب ها محتوای بسیار ضعیفی داشتند و هیچکدام به فروش نرفتند و به جای اینکه برندساز باشند، ضد برند شدند. محمد از تدریس، انتشارات و شرکت بازرگانی که داشت، به درآمد خوبی رسیده بود و همیشه دوست داشت کار کند و در کار آفرینی هزینه کند، نه اینکه سکه و طلا و دلار بخرد.
او شرکتی در پارک علم و فناوری دانشگاه تأسیس کرد که کل دفتر کاری او، یک اتاق بود. او با اینکه وضع مالی خوبی داشت و می توانست یک شرکت یا دفتر بزرگ بگیرد ولی از یک اتاق شروع کرد. این دیدگاهی است که دیموند جان در کتاب قدرت بی پولی گفته که اگر شما با پول کم، کسب و کارتان را شروع کنید، درصد موفقیت تان خیلی بالاتر از این است که جیب هایتان پر از پول باشد. شرکت دانش بنیان محمد مهدی ربانی در حوزه داروسازی گیاهی هم با این دیدگاه شروع به کار کرد و ۴ سال طول کشید تا مجوز اولین دارو را بگیرد.
با همه ی تصوراتی که مبنی بر فروش میلیاردی داشتند ولی هیچ خریدی از آنها نشد و مجبور شدند تولید بدون کارخانه را شروع کنند، یعنی قبل از اینکه خودشان وارد تولید شوند، تولیدشان را به کارخانه دیگری سپردند. آن موقع متوجه شدند که بازار این کار را بیشتر می پسندد. هم اکنون می توان گفت شرکت دانش بنیان دیموند از نوع بسته بندی گرفته تا بازاریابی و میزان تأثیرگذاری، یکی از شرکت های شاخص در داروسازی گیاهی است.
بعد از مدتی، او یک کسب و کار دیگر به نام ویدان راه اندازی کرد. همزمان با آن تمایلات و گرایش های بازار در حال تغییر بود و محمد مهدی و همکارانش بهتر دیدند که خودشان را با این تغییرات، مطابقت دهند تا تغییرات سریع تکنولوژی باعث نابودی آنها نشود. آنموقع بود که شروع به آنلاین کردن آموزش های حضوری کرده و یک اپلیکشن برای اولین بار در کشور با نام ویدان (یعنی با ویدئو بدان) راه اندازی شد. آنها چون متوجه شدند که افراد بیشتر وقت خودشان را با تلفن همراه می گذرانند، سعی کردند آموزش های موبایلی هم بدهند و کمتر از یکسال بعد از راه اندازی، ویدان خیلی سریع رشد کرد و به مرحله ای رسید که هیچ کسب و کاری نتوانسته بود در این مدت کم به آن مرحله برسد.
آنها در ویدان بهترین دوره های بین المللی را ترجمه کرده و همچنین دوره های مدیریتی و زبان اساتید درجه یک کشور را در ویدان قرار دادند. تنها سعی آنها بر این بود که با اساتید درجه یک کار کنند و چون استاندارهای محتوا برایشان خیلی مهم بود، به هر کسی اجازه ندادند در این حوزه آموزشی وارد شود. حالا دیگر ویدان کار اصلی محمد مهدی بود و او بیشتر وقت خود را صرف آن می کرد.
آنها ایده ای جدیدی هم برای کار در ویدان دارند و آن هم بحث ماشین پول سازی یا همکاری در فروش می باشد که با توجه به وضعیتی که در کشور ایجاد شده (کرونا) و خیلی از افراد توانمند بیکار شده اند، این ایده ای جدیدی است. محمد مهدی ربانی در کسب و کارهای زیادی از جمله باشگاه بدنسازی، بیزینس واردات دارو و… شکست خورده است. آنها می خواهند به افرادی که مستعد هستند و توانمندی دارند، آموزش بدهند تا هر کدام از آنها به یک ماشین پولسازی تبدیل شوند، وبسایت و رسانه های قوی داشته باشند و همکاری در فروش (Affiliate Marketing) انجام بدهند.
افلیت مارکتینگ یکی از کارهایی می باشد که سال های سال است در دنیا بدون سرمایه گذاری انجام می شود. افلیت مارکتینگ یعنی محصولات را با سرمایه بسیار اندک و با درصد سود بالا به فروش می رسانید، بدون اینکه ارسالی انجام دهید، انباری داشته باشید یا جنسی را بخرید. شما فقط مروج یک محصول شده و درآمدزایی می کنید و این کاری است که محمد می خواهد روی آن سرمایه گذاری کند.
از نظر او دهه هفتادی ها در این کارها خیلی قوی، فرز و باهوش هستند، آنها فقط نمی دانند که چه کار باید بکنند و سردرگم هستند. این کار می تواند برای خیلی از افراد، کارآفرینی به دنبال داشته باشد، محمد بر مبنای این نسل جدید روی این کار برنامه ریزی کرده است. افراد بدون اینکه وابسته به کسی باشند، می توانند استقلال خودشان را حفظ کرده و درآمد خوبی هم داشته باشند.
حتماً کتاب دیوانگان ثروت ساز اثر دارن هاردی را خوانده اید. دارن هاردی در این کتاب درباره قطار سریع کارآفرینی صحبت کرده است، از همان قطارهایی که در پارک ها هستند و زندگی محمد مهدی ربانی شبیه آن قطارها اوج گرفته است. با اینکه او مواقعی سقوط را تجربه کرده و بارها در زندگی خودش شاهد ورشکستگی بوده، ولی ناامید نشده و از نو شروع کرده است. پس در هر شرایطی و با وجود هر مشکلی، فقط یک تصمیم گیری درست می تواند نقطه آغاز تغییر زندگی تان باشد.
پیام تکان دهنده دکتر ربانی
دکتر ربانی پس از سال ها تلاش مداوم و دستیابی به موفقیت های قابل ستایش، روز ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۰ در پیج اینستاگرام خود اینگونه می نویسد:
«از ابتدای تابستان سال هشتاد و دو یعنی دقیقا بعد از کنکور در سن نوزده سالگی شروع به کار کردم. معنای کار برای من تلاش تلاش و تلاش بود. ساعت های زیادی کار می کردم و فکر می کردم که موفقیت با گذاشتن زمان بیشتری برای کار کردن تناسب دارد.
ماه ها بدون هیچ نتیجه ای ویزیتوری می کردم، وقتی می گویم بدون هیچ نتیجه ای یعنی فروش نزدیک به صفر… دیگر از بازاریابی کردن وحشت داشتم. تا اینکه با یک اتفاق ساده یعنی توصیه یکی از همکارانم شروع به یادگیری فروشندگی کردم. تا توانستم کتاب خواندم، در جاده و ماشین کتاب صوتی و دوره صوتی گوش می دادم، به سختی پول جور می کردم تا بتوانم در کلاس های حضوری و سمینار ها شرکت کنم. کم کم در فروش موفق شدم و سپس کسب و کار خودم را در یک دفتر پنجاه متری شروع کردم ولی باز فکر می کردم برای موفقیت بیشتر باید زمان بیشتری کار کنم.
بیش از صد برنامه زنده در رادیو و تلویزیون به عنوان کارشناس کارآفرینی دعوت شدم. انتشارات و مجله و شرکت داروسازی و چند تا کار سنتی راه انداختم و خیال می کردم خیلی موفق شدم؛ اما نگو دارم عمرم را می فروشم! خستگی مفرط و اضافه وزن و استرس نمی گذاشت از دستاوردهایم لذت کافی ببرم. کار و خانه و ماشین و دیگر ظواهر موفقیت را داشتم اما آن لذتی که باید را نمی بردم، تا اینکه کم کم با کسب و کارهای اینترنتی آشنا شدم. چندین وبسایت و استارتاپ راه اندازی کردم که چندتاشون دانش بنیان شدند.
فهمیدم موفقیت فقط تلاش نیست بلکه تلاش همراه با روش درست است. ثروت، داشتن پول، خانه، ماشین و معروفیت به تنهایی نیست بلکه کنترل داشتن بر روی زمان است. یعنی آزاد باشی که انتخاب کنی زمانت را چگونه بگذرانی. زمانت را بر روی اولویت های ارزشی ات صرف کنی، آن لذت واقعی است.
موفقیت واقعی آزادی زمانی است. کسب و کار اینترنتی به ما ثروت و آزادی زمانی توأمان می دهد. ما باید کسب و کارهای سنتی مان را به آنلاین تبدیل کنیم. من الان کسب و کارهای سنتی ام را به آنلاین تبدیل کرده ام و کم کم به رویای آزادی کامل نزدیک می شوم. کسب کارهای قدیمی ام را یا آنلاین کرده ام یا سهام شان را فروخته ام. الان بیش از ده تا از کسب و کارهایم را با یک موبایل کنترل می کنم… هر جا که باشم! امیدوارم با خواندن این داستان تصمیم بگیرید به دنیای اینترنت وارد شوید.»
سوابق اجرایی دکتر محمد مهدی ربانی
- ناشر و مدیر مسئول مجلۀ پنجره خلاقیت
- مدیرمسئول انتشارات نگاه نوین
- مؤسس و رئیس هیئت مدیره شرکت داروسازی دیموند
- مدرس دانشگاه
- سخنران سمینارهای بین المللی
- ارائه بیش از ۱۰۰ برنامه زنده
- تألیف چندین عنوان کتاب در زمینۀ استراتژی و مدیریت هلدینگ ها
- عضو اتاق بازرگانی ایران
- مدیر علمی دوره های MBA و DBA
- عضو اتاق بازرگانی ایران و سوئیس
- استاد ارشد آکادمی صادرات آلمان در ایالت بادن ووتنبرگ
- استاد ارشد EABW دانشگاه اشتاین بایس برلین
- موسس استارتاپ های گوناگون در ایران و اتحادیه اروپا
نظرات اساتید بزرگ دنیا درباره محمد مهدی ربانی:
برایان تریسی: شور و شوق محمد مهدی در یادگیری برای خود و آموزش به دیگران تحسین برانگیز است.
جک کنفیلد: او یکی از رهبران پیشرفت و موفقیت است که موفق به انجام تغییرات بزرگ و موفقیت ها و دستاوردهای شگرف در صنعت خود شده است.
دونالد مک دونالد استاد دانشگاه کرنفیلد انگلستان: من زمان زیادی را با آقای ربانی به بحث در مورد تحولات اخیر حوزه بازاریابی گذاراندم و به شدت تحت تأثیر دانش او در این حوزه قرار گرفتم. او دانش قابل احترامی داشته و سخنران قدرتمندی در حوزه بازاریابی است. دانش او به روز بوده و از آخرین روندها در این حوزه باخبر است، و همینطور اصول پایه ای بازاریابی را عمیقاً می شناسد. همچنین تجربیات عملی ارزشمندی نیز در کوله بار خود دارد. من او را به شما توصیه می کنم.
ریچارد مایر: دکتر ربانی یکی از بهترین دانشجویان من در PhD است که دانش عمیقی در بازاریابی دارد و تحقیقات و سخنرانی های او در طول دوره من را خشنود ساخته است.
مجموعه آموزشی ویدان
آدرس: تهران، سعادت آباد، بالاتر از میدان کاج، نبش کوچه سوم، برج کا، طبقه ۱۳ (در صورت مراجعه حضوری به دفتر ویداناز قبل هماهنگ نمائید)
تلفن: ۰۲۱-۹۱۰۰۲۷۲۶، داخلی ۲۰۰
ساعات کاری: ۹ الی ۵ عصر، پنجشنبه ۹ الی ۱ عصر
آدرس سایت: vidone.ir
تلگرام : @vidonemarketing
پیج اینستاگرام پلتفرم مهارت آموزی ویدان: vidone.ir
- موسس: محمد مهدی ربانی
- مأموریت: توسعه مهارت های کاربردی و تخصصی به تمام کارمندان شرکت ها در همه نقاط کشور به صورت همزمان و بدون تبعیض و مبارزه با بیکاری و بی انگیزگی کاری
- چشم انداز: دستیابی به جایگاه پر استفاده ترین مجموعه مهارت آموزی تخصصی با زبان فارسی و دسترسی هر ایرانی به آموزش های با کیفیت و با هزینه کم
- پلتفرم آموزشی ویدان شامل اپلیکیشن موبایلی (IOS و Android) و وبسایت است. بهترین ابزارهای آموزش آنلاین در ویدان آپلود شده تا دانش پژوهان بتوانند با هر سرعت اینترنتی به دروس دسترسی داشته باشند و با هر وسیله ای که یادگیری برایشان راحت تر است، از ویدان استفاده نمایند. آنها می توانند در هر نقطه ای از کشور و با هر توانایی مالی به برترین محتوای آموزشی بین المللی به زبان فارسی دسترسی داشته باشند. به صورت آفلاین هم می تواند از اپلیکیشن موبایلی این پلتفرم استفاده کرد.
پیج اینستاگرامی دکتر ربانی: mmrabbani
پیج اینستاگرام مجله پنجره خلاقیت: p.khalaghiyat
سایت مجله پنجره خلاقیت: khalaghiat.com
سایت شخصی دکتر مهدی ربانی: drrabbani.ir
سایت انتشارات نگاه نوین: negahnovin.ir
بروز کنید لطفا
امشب یک نفر بهم پیشنهاد داد که دوره کوچینگ ایشون رو شرکت کنم و با تمام وجود مقاومت کردم. گفتم از یاد گرفتن و دوره دیدن خستهام. الان قلقلک شدم که بیام در موردشون بخونم. باید بگم که با خط به خط این متن گریه کردم و روح تازهای گرفتم.
ایران فاندر و دکتر ربانی عزیز، موفقیت و موثر بودنتون، روزافزون باشه.