بیوگرافی سعید وفایی مدرس موفقیت و کوچ کسب و کار

سعید وفایی مدرس NLP

بیوگرافی نوعی سبک در ادبیات است که هدفش شرح و توصیف بخشی از زندگی یک فرد می باشد. در این نوع سبک نوشتاری سعی می شود ابعادی آموزنده یا انگیزه‌بخش از زندگی یک فرد بیان شود. بیشتر زندگی نامه ها بر اساس یادداشت ها و سخنان شخصی یک فرد بوده و به فهرست کردن اطلاعات در مورد یک شخص مانند محل تولد، سالروز تولد و تاریخ رخدادها محدود نمی‌شود بلکه معمولا به مشکلات، شادی ها و فراز و فرودهای زندگی آن شخص می پردازد.

شما با خواندن بیوگرافی احساس می کنید که خود آن فرد در مقابل شما نشسته و تمام پیچ و خم های زندگی خود را برای شما تعریف می کند. ما در این مجموعه مقالات در ایران فاندر سعی می کنیم کارآفرینان موفق ایرانی را معرفی و خلاصه ای از زندگینامه آنها را برای شما بازگو کنیم.

شاید هر سری انتخاب یک فاندر موفق ایرانى براى ما یکى از سخت ترین کارها باشد اما مفتخریم تا اعلام کنیم که سعید وفایی عزیز برای الگو گرفتن، یکی از انتخاب های ما خواهد بود. آقای وفایی حدود هزار جلد کتاب خوانده و بیش از ۱۵ سال سابقه مشاوره، تدریس و سخنرانی دارد و در فضای کسب و کار تجارب بسیار موفقی داشته است. او دو دوره بسیار عالی به نام های «رهایی از خاطرات منفی با NLP» و «موفقیت بدون معطلی» دارد و همیشه سعی بر این داشته که آموخته های خود را به زبان بسیار ساده در اختیار عموم قرار دهد. آقای وفایی بیشتر یک لایف کوچ و مربی کسب و کار است تا یک کارآفرین معروف!

او شور و شوق زیادی برای یادگرفتن و آموزش دادن به دیگران دارد و می توان او را یکی از رهبران پیشرفت و موفقیت در ایران دانست، از این رو ما به او لقب «مَستر موفقیت» را می دهیم. رسالت ما در ایران فاندر این است که دلیل عدم موفقیت هیچ فردى در کسب و کار اینترنتی به علت نبود دانش نباشد. کاش ما راهبرانی شبیه سعید وفایی را در کشور بیشتر داشته باشیم و همیشه برای ترویج مسیر درست، از کارآفرینان نوپا حمایت و پشتیبانی کنیم.

شرح مختصر
سعید وفایی
متولد : ۱۳۵۳/۹/۲۸
محل تولد : شهر ساری
وضعیت تأهل : متأهل و دارای ۲ فرزند
شغل پدر : راننده بازنشسته اداره راه ترابری
تعداد فرزندان خانواده پدری : ۳ فرزند (۲ خواهر کوچک تر از خودش دارد)
میزان تحصیلات : دکترای حرفه ای کسب و کار (DBA)، مستر بین المللی NLP، مستر بین المللی Reiki، مدرس دوره های MBA و DBA
شغل فعلی : مربی فروش و خودسازی

زندگی نامه سعید وفایی مربی فروش و خودسازی

آقای وفایی تا ۱۸ سالگی در ساری زندگی کرده و بعد از ۱۸ سالگی به همراه خانواده اش برای زندگی به تهران آمد. نکته جالب اینجاست که او دو اسم دارد، در شناسنامه رضا می باشد ولی همه جا سعید صدایش می زنند. ایشان حس و تجربه ی خوبی نسبت به دو اسم بودن خود دارد و به گفته خودش نمی شود گفت این جریان غیر قابل تحمل است ولی به هیچ پدر و مادری پیشنهاد نمی کند که برای فرزندان‌شان دو اسم انتخاب کنند!

او می گوید: انسان باید یک اسم داشته باشد زیرا عملاً هویتش با آن نام پیوند می خورد، در غیر اینصورت وجود یک اسم مستعار که در شناسنامه قید نشده، باعث ایجاد دردسر خواهد شد. بلفرض مثال مدرک DBA من به اسم رضا وفایی است، در حالی که همه من را با نام سعید می شناسند. حتی چک های من به نام سعید است، اما موقعی که به بانک می روم، کارت ویزیت نشان می دهم و می گویم که من همان سعید وفایی هستم! بله حتی گاهی اوقات چک را پشت نویسی می کنم؛ از طرف سعیدوفایی برای رضا وفایی… تا رضا بتواند چک را تحویل بگیرد! جالب نیست؟

یکی از لذت های دوران دبیرستانش این بود که به ورزش بستکبال علاقه شدیدی داشت و هر وقت تایمش خالی می شد، بستکبال بازی می کرد. از آنجایی که خانواده اش وضعیت مالی خوبی نداشتند، او توانسته بود مقداری پول جمع کند تا بتواند یک توپ بستکبال دست دوم را از دوستی که هر روز با او بازی می کرد، بخرد. سعید هنوز هم آن حسی که از مالک بودن توپ داشت را در خود دارد.

در دوران کودکی بچه آرامی بود و زیاد شیطنت نمی کرد، دقیقاً مثل الان که یک شهرستانی ساده و مظلوم است. برعکس خودش، یک پسر به نام بردیا دارد که خیلی شیطنت می کند، دخترش تارا هم مثل بچگیش خیلی آرام است. او می گوید: بچه هایم خیلی از خصلت های مثبت‌شان را از مادرشان الگو گرفته اند.

دوران بچگی استاد وفایی و مادرش
سعید وفایی و مادرش

سعید می گوید: سیزده بدر سال ۷۰ بود که به خاطر بارش باران، همراه خانواده بیرون نرفتیم و با فامیل ها دور هم جمع شدیم و فیلم رزمی فرانکی را در دستگاه ویدیو نگاه کردیم. این فیلم دیدن ما دقیقاً آن موقع هایی بود که دستگاه ویدیو را همه قائم می کردند. تقریباً ۱۷ سالم بود که با دیدن این فیلم خیلی هیجانی شدم، طوری که روی زمین معلق شده و با مشت به دیوار می زدم. در آن بازه زمانی و در اثر یک جوگیری و هیجانی شدن، به ورزش های رزمی علاقه مند شدم و سال ۷۲ به طور رسمی تکواندو را شروع و در مسابقات آن شرکت کردم.

رزمی کار کردن به سعید کمک کرد تا آن بچه آرامی که بعضی وقت ها نمی توانست حق و حقوقش را بگیرد، تبدیل به یک فرد با اعتماد به نفس شود. ورزش رزمی باوری در او ایجاد کرد تا از پس یکسری کارها بر بیاید و به همین دلیل ورزش کردن را خیلی سفارش می کند.

اولین درآمد خود را در دوران کودکی اش بدست آورد. به مغازه پدرش می رفته و نان می فروخته و در ازای فروش نان، ۱۰ یا ۲۰ تا تک تومانی می گرفته است! بعضی وقت ها پولش را نمی دادند اما تجربه اولین درآمد، بازهم برایش خیلی لذت بخش بود.

سعید یک آدم خیلی بااستعداد اما بدون پشتکار بود؛ حتی به درس خواندن هم اهمیت زیادی نمی داد اما موفق شد در کنکور رتبه ۱۶۰۰ آورد ولی از آنجایی که زیاد به این موضوعات اهمیت نمی داد، پسر خاله اش برای او انتخاب رشته کرد! بالاخره در رشته ی شیلات و محیط زیست قبول شد اما نمی دانست شیلات چی هست! کسی هم نبود به او بگوید که پسر خوب، تو اصلاً نمی دانی این رشته چی هست و هیچ ربطی هم به استعدادت ندارد، مجبوری به دانشگاه بروی؟! متأسفانه کسی این حرف ساده را هیچوقت به او نگفت.

استاد سعید وفایی با کنکور اصلاً اوکی نیست و معتقد است که کنکور به شدت آسیب جدی به استعداد جامعه ما وارد می کند و روزی که کنکور حذف شود، باید امیدوار باشیم که سال های بعدش، اتفاقات خوبی در جامعه بخصوص در حوزه های یادگیری و کشف استعداد بیافتد. چون کنکور به شدت افراد را در مسیر اشتباه هدایت می کند!

سعید در دوران دانشگاه خیلی تنبلی می کرد و با اینکه نمره هایش خوب بود اما فرصت های خیلی زیادی را از دست داد. خیلی کارها می توانست انجام بدهد و به درآمدزایی برسد ولی چون دیدی به زندگی و موفقیت نداشت، اصلا کتابی هم در دوران دانشگاه نخواند. بالاخره بدون هیچ علاقه ای در سر کلاس های رشته شیلات و محیط زیست حضور پیدا کرد. برگ درخت جمع می کرد و بر اساس شکل برگ درخت، باید تشخیص می داد که این درخت چیست! فلس های ماهی را بررسی می کرد و تا پایان لیسانس فکر می کرد که آدم یک چیزی را قبول می شود و باید همان رشته را ادامه داده و بخواند.

او می گوید: من شیلات را انتخاب نکردم، شیلات من را پیدا کرد! در نهایت این رشته را پس زدم و به دنبال علاقه ام رفتم.

بعد از اینکه از رشته شیلات فارغ التحصیل شد، یکسری اتفاقات جدیدی رخ داد و با رتبه ۱۴ در فوق لیسانس قبول شد ولی بنابه دلایلی دانشگاه نرفت و برای خدمت سربازی آماده شد و در طول خدمت از اینکه چرا اجازه ندادند او به مقطع فوق لیسانس برود، خیلی ناراحت بود!

سعید لیسانس شیلات گرفته بود و هیچ ربطی به کاری که در حین حال انجام می داد نداشت، کمی سرمایه گذاری روی کار شیلات کرد ولی نتیجه نگرفت. همچنین به یکی از فامیل هایشان امید بسته بود تا برایش کار جور کند ولی متأسفانه آن هم بی نتیجه شد.

همچنان جویای کار بود که یک روز پسر خاله اش (کارمند بانک) به او پیشنهاد می کند تا در شرکت بیمه یکی از آشنایان، مشغول بازایابی شود. از سعید می پرسد که آیا تو می توانی بازاریابی کنی؟ آن موقع اصلاً نمی دانست که بازایابی چیست ولی قبول می کند که با صاحب کار صحبت کند. روال کار اینگونه بوده که بایستی به سازمان ها و مغازه ها می رفته و آنها را بیمه می کرده است. او بدون اینکه بازاریابی بلد باشد، اولین کار خود را در بیمه از مغازه ها شروع کرد و به گفته خودش اشتباهات زیادی مرتکب شد.

سعید دلیل موفقیت هم اکنون خود را مدیون اشتباهات گذشته اش است.

لیدرهای شرکت بازاریابی شبکه ای بیز
سعید در شرکت بازاریابی شبکه ای بیز کار کرده است.

او بسیار نه شنید! اولین مغازه ای که موفق شد بیمه کند، مغازه فرش فروشی در خیابان ملت ساری بود که ۸ هزار تومان کارمزد کلی بیمه اش شد و تنها ۴ هزار تومان آن سهم سعید شد. کارهای مختلف دیگری را هم در آن ایام انجام داد، مثلاً از کرمانشاه محصولات می آورد و در خانواده و سوپرمارکت های آشنا می فروخت. اولین درآمد رسمیش، دقیقاً از این برهه آغاز شد.

در سال ۱۳۷۷ با کتاب خواندن و حوزه موفقیت آشنا می شود و کتاب جادوی فکر بزرگ اثر دیوید جی شوارتز (David G. Schwartz) کمکش می کند تا زندگی خود را جدی تر بگیرد و اجازه ندهد که زمانش هدر برود زیرا نمی خواست عمرش مثل خیلی ها معمولی سپری شود.

آنموقع بود که خود را پیدا کرد و وارد حوزه ی مطالعات و یادگیری شد و در سمینار، همایش و کلاس های مختلف شرکت کرد. ورودش به حوزه بیمه، باعث و بانی آشنایی او با معقوله فروش و بازاریابی شد. دقیقاً سال ۱۳۸۱ بود که تدریس و سخنرانی را در زمینه ارتباطات مؤثر شروع کرد، البته در این برهه مدیر فروش شده بود و کار فروش و بازاریابی نیز انجام می داد.

استاد وفایی در کنار ژان بقوسیان و محمد پیام بهرامپور
رضا وفایی – پیام بهرامپور – ژان بقوسیان

برای مردم بسیار تعجب آور است که رشته تحصیلی سعید شیلات بوده! به همین دلیل او توصیه می کند که در نباید در رشته تحصیلی گیر کرد. اینکه من یک چیزی خوانده ام، دلیل بر این نمی شود که تا آخر عمر در آن رشته گیر کنم.

او پس از شرکت در صدها برنامه رادیویی و تلوزیونی، به این نتیجه می رسد که گاهی داشتن مدرک هم به درد می خورد. از این رو در کنکور ارشد MBA شرکت کرد و ادامه تحصیل داد و بعد از آن هم مدرک DBA گرفت. اطلاعات بازاریابی اش از مدرسی که سر کلاس درس می داد، بیشتر بود. چون در این حوزه کارهای بسیاری انجام داده و تجارب زیادی کسب کرده بود.

در معرفی خود، زیاد روی مدارکش مانور نمی دهد و می گوید: من سعید وفایی، با تجربه بیست و چند ساله ای که در حوزه بازاریابی دارم، به آدم ها کمک می کنم که زندگی و کسب و کار بهتری داشته باشند. البته برای کسب اعتبار، هر جایی لازم باشد از عناوینی همچون: مستر بین‌المللی ان ال پی (NLP)، مَستر بین المللی ریکی (Reiki) و اگر بحث کسب و کار باشد از مدرک DBA استفاده می کنم.

برای اینکه بخواهیم بازاریابی را به طور کامل یاد بگیریم، باید مارتین لیندستروم (Martin Lindstrom) و ست گادین (Seth Godin) را بشناسیم اما متأسفانه در دانشگاه، فقط کتاب اصول بازاریابی فیلیپ کاتلر (به انگلیسی: Principles of marketing) را درس می دهند. قطعاً امروزه تکنیک های این کتاب خیلی جواب نمی دهد و من صرفاً برای آشنایی بیشتر با افکار آدمها، این نوع کتاب ها را می خوانم.

سعیدوفایی و بچه هایش
تارا و بردیا فرزندان سعیدوفایی

سعید اواخر سال ۷۹ بود که ازدواج کرد و پدرش یک تکه از حیاط خانه شان را به همسایه شان فروخت و مبلغ ۲٫۵ میلیون تومان به او داد و گفت: با این پول یا عروسی بگیرید و یا پول پیش خانه بدهید! چون با آن مبلغ نمی توانستند جشن عروسی بگیرند، پول پیش خانه می دهند و یکسری تجهیزات برای خانه می خرند.

این برهه دقیقاً برمی گردد به آن زمانی که سعید به عنوان روابط عمومی کارخانه ای در منطقه کیاسر (۷۰ کیلومتری جنوب شهر ساری) کار می کرد. البته می شود گفت یکی از کارهای اصلی او در این کارخانه، نگهداری از سگ صاحب کارخانه بود. این کارخانه برای دو شریک بود و یکی از آنها از سعید خواسته بود که از سگ نگهداری کند و آن یکی وقتی او را با سگ می دید، عصبانی می شد و می گفت: مگر ما به تو پول می دهیم که از سگ نگهداری کنی؟!

سعید وفایی از اینکه بلاتکلیف بود، بغض می کرد و ناراحت می شد.

او سال ها پیش در دفتر اهدافش نوشته بود که می خواهد در اصفهان زندگی کند چون عاشق آنجا بود. سعید می دانست اصفهان شهر صنعتی هست و می تواند در آن شهر رشد کند. او تصمیم گرفت مهاجرت کند و می دانست که قرار است سختی بکشد و از خانواده دور شود اما معتقد بود که مهاجرت عامل رشد است.

چه شد که به اصفهان رفت؟

در سال ۷۹ در هدف هایش نوشته بود که سال ۸۲ در اصفهان زندگی خواهد کرد. درست در همین زمان بود که صاحب کارخانه ای که سعید از سگش نگهداری می کرد، به او گفت که به اصفهان برود و آنجا کارخانه ای که ورشکست و جمع شده بود را دوباره راه اندازی کند. از او خواست که کارهای اداری کارخانه را انجام دهد و یکی از دوستانش هم کارهای فنی کارخانه را انجام دهد.

بالاخره سعید به اصفهان رفت و داستان هایش تغییر یافت. آنجا یکسری چیزها و کارهای جدی تری یاد گرفت. بله او یاد گرفت که چگونه می شود، یک کارخانه ورشکست شده را دوباره جان داد. درست همان تکنیک هایی که قبلاً یاد گرفته بود را آنجا پیاده سازی کرد و در آخر موفق شد به طور واقعی کارخانه را راه بیندازد که می شود گفت، یک موفقیت بود و تحولی دیگر در سعید ایجاد شد. او آرام آرام به صورت موازی تدریس هایش هم در اصفهان استارت زد.

جمع حقوق سعید در آن بازه زمانی، به حقوق پایه آن موقع بود! تصور کنید که یک نفر پایه ی حقوق کارگری داشته باشد و سعید آن موقع تقریباً همان قدر حقوق می گرفت و حتی مجبور بود که یک مقدار از حقوقش را به کارخانه بدهد چون از نظر مالی مشکل داشتند و حتی نمی رسیدند به سعید حقوق بدهند.

رفتن سعید وفایی به اصفهان جهش خیلی خوب برای او شد. اوایل که می خواست سرکار برود، خود اصفهانی ها به او می گفتند چرا از ساری پا شدی آمدی اصفهان؟! به او گفتند که اگر در این شهر موفق باشی، مطمئن باش که در همه جای دنیا موفق خواهی شد. سعید از فردریک ویلهلم نیچه (Friedrich Wilhelm Nietzsche) آموخته بود «هر آنچه مرا نکُشد، مرا قوی تر خواهد ساخت» همین باعث شد که او بایستد و یاد بگیرد و با سختی هایش کنار بیاید.

خداروشکر یک دنیا دوست خوب اصفهانی پیدا کرده است و هنوز هم که هنوز است خیلی ها فکر می کنند که سعید اصفهانی است چون او ۱۴ سال در اصفهان زندگی کرده و تا الان هم با آنها ارتباطات خوبی داشته است.

یک بخش مهم از سختی های سعید در اصفهان، فشارهای مالی بود که او تحمل می کرد. تا حدی که یکی از دغدغه هایش کرایه تاکسی بود. او حتی در دوره ای بیکار شد، یعنی وقتی همان کارخانه ای که سعید به خاطر آن به اصفهان رفته بود، سر مسئله ای شرکا خواستند کارشان را به شمال ببرندآنجا ادامه دهند ولی سعید خواست که اصفهان بماند. همزمان کلاس هایی را که در سازمان مدیریت صنعتی می گذراند، به یکی از اساتید به نام آقای ابزلی گفت که اگر جایی سراغ دارد، به او معرفی کند. آقای ابزلی یک کارخانه ای را به او معرفی کرد که مدیر بازاریابی استخدام می کردند.

سعید بعد اینکه از نزدیک با صاحب کارخانه صحبت کرد، به او گفتند که بازاریاب می خواهند و او آنجا بازاریابی را دوباره شروع کرد. او برای بازاریابی لوله های پلاستیکی (لوله های سبز و ۵ لایه) به جاهای مختلفی می رفت و در همین حین در شرکت لوله‌سان اصفهان (سان پایپ) هم مدیرفروش شد و همینگونه این تغییرات رفته رفته به کار سعید سَمت و سو داد و کمک کرد تا مسیر اصلی خود را پیدا کند.

شروع علاقه‌مندی سعید به حوزه آموزش، در حقیقت مربوط به سال ۷۶ می شود. همانطور که گفتیم او به جای اینکه سرکلاس فوق لیسانس شیلات حضور پیدا کند، خدمت سربازی رفت و موهایش را ماشین کردند. بعد از آن زمان اصلاً حالش خوب نبود و نارحت از اینکه احساس می کرد حقش خورده شده است، او با خواندن چند کتاب توانست علاقه خود را کشف کند و بخاطر آن خیلی خوشحال است.

سعید می گوید خیلی وقت ها ما اصرار داریم به سَمت و سویی برویم که خودمان می خواهیم! و به خداوند می گوییم که من همه کارهایم را درست انجام دادم پس چرا کارم درست پیش نمی رود… اما خدای مهربان مثل آن مادری است که بچه اش در یک خیابان پر از ماشین به دنبال بادکنک می دَود و مادر به زور دست بچه را می گیرد و می کِشد. خدا دست سعید را هم به زور گرفت و سَمت دیگری کشید و گفت: «سعید وفایی اگر تو رشته شیلات را ادامه دهی، تهش به یک استاد خوب تبدیل می شوی و در قدم بعدی یک پرورشگاه ماهی راه می اندازی؛ در حالی که تو یکسری استعدادها در حوزه دیگر داری… من با اذیت شدن امروزت کمک می کنم تا خودت را پیدا کنی و در آن حوزه بتوانی موفق شوی که این اتفاق هم افتاد.»

اتفاق جالبی که در آن دوره برای سعید افتاد این بود که یکی از دوستان سعید که هم خدمتی او بود، برادرش کلاس های موفقیت رفته بود و در این زمینه کلاس هایی برگزار می کرد، سعید در کلاس های این فرد می نشست و می دید که مخاطبان از ایشان سوال می پرسند، و او نمی تواند جواب بدهد! آن موقع سعید دستش را بالا می برد، اجازه می گرفت و جواب سوالات را به عنوان یک مخاطب می داد. آدم ها خیلی استقبال می کردند که این هم حاصل چند سال کتاب خواندن و کار کردن سعید روی خودش بود که بالاخره جواب داد و سعید احساس کرد که می تواند جای آن مدرس بایستد و تدریس کند.

سعید اوایل سال ۸۱ بود که در یک سمینار شرکت کرد و آقای دکتر محمد سیدا یکی از سخنرانان بود. سعید پیش دکتر می رود و به او می گوید که خیلی دوست دارد مثل ایشان روی استیج ایستاده و صحبت کند و مطمئن است که استعداد آن را دارد. اما نمی داند از کجا شروع کند که امروزه این سوال برای خیلی ها پیش می آید. دکتر جمله بسیار کوتاه و جذابی به سعید داد و گفت: به چه حوزه ای علاقه داری و فکر می کنی که موفق خواهی شد؟ سعید در پاسخ به او گفت که در حوزه ارتباطات مؤثر خوب بوده و خیلی مطالعه کرده است. از آن موقع به بعد یعنی از سال ۸۱، سعید استارت کلاس هایش را زد و از کلاس های ۴ یا ۵ نفره شروع کرد.

چیزی که الان باعث خوشحالی او می شود، این است که سعید با آن نفراتی که در سال ۸۱ در کلاس هایش شرکت کرده اند، هنوز هم در ارتباط بوده و با حس خیلی خوب از آنها خاطره دارد. از جمله این افراد می توان به آقای محمد هلاکویی اشاره کرد که یکی از موفق ترین ها در بحث سرمایه گذاری ارزدیجیتال می باشد. هنوز هم سال ها است که باهم کار می کنند و در مجموعه ای که با ایشان همکاری می کند سعید وفایی به عنوان یکی از مدرسین تیم شان هست.

سعید وفایی در کنار محمود معظمی و احمد روستا
سعید وفایی – محمود معظمی – احمد روستا

سعید می گوید: اگر دوباره به دنیا می آمدم، آموزش را انتخاب می کردم چون عاشقانه این حوزه را دوست دارم و همه تلاشم را می کنم تا برای بهبود افراد کمک کنم. دیدگاهی که دارم این است: آدم ها وقتی به منِ سعید می رسند، باید گذشته و آینده شان فرق کند و نباید همان آدم قبل باشند. بله من باید یک چیزی به وجودشان اضافه کنم. همین!

خوب است بدانید که دوره موفقیت بدون معطلی استاد سعید وفایی، دانش پذیران بسیاری را داشته است و تقریباً همگی آنها از آموزش های ایشان راضی بوده اند.

برخی از اعتقادت، تفکرات و سخنان سعید وفایی

  • سعید، ایمان مطلق نسبت به وجودِ یک نیرو و قدرت برتر دارد که اسم او را خدا می گذارد. بله او این هوشمندی برتری که احساس می کند را با تمام وجود در آغوش می گیرد. البته ممکن است آدم های دیگری اسم این نیرو را یک چیز دیگر بگذارند.
  • او معتقد است که همه چیز در دنیای ما خیر و خوب است. سعید بسیار به جمله دیپاک چوپرا (Deepak Chopra) معتقد است و هر روز آن را چندین بار تکرار می کند. دیپاک چوپرا می گوید: این لحظه همانگونه است که باید باشد. این جمله به او خیلی کمک می کند تا سختی ها و دردها را تحمل کند، در حالی که خیلی ها فکر می کنند سعید و امثال او به لطف خداوند متعال به جایی رسیده اند که هیچ درد و سختی ندارند.
  • اگر شما در نهایت قدرت، ثروت، موفقیت و شهرت باشید، یکسری دردها وجود دارد که هیچ قدرت و ثروتی نمی تواند به طور کامل و صددرصدی از آنها محافظت کند. از نظر سعید، ما نسبت به نعمت های خدا طلبکار نبوده بلکه بدهکار او هستیم! او قصد دارد در طول عمر خود به بهترین شکل ممکن بتواند بدهکاری اش را با کمک به خلق در هر ابعادی که زورش می رسد و در اندازه و وسع او است، به خدا بدهد. چون خداوند بیشتر از وسع تکلیفی بر گردن کسی نمی گذارد و قصد این را دراد که در آغوش خداوند احساس آرامش کرده و بتواند با کمک کردن به خلق خدا، باعث شود اتفاقات خوبی در زندگی آنها بیفتد. بدیهی است که با این طرز تفکر، خیر و برکت در زندگی سعید جاری می شود.
  • نکته ای که خود سعید همیشه به آن فکر می کند، این است که او یک آدم خیلی خیلی بااستعداد در حوزه های مختلف می باشد؛ مثلاً او آواز می خواند و با موسیقی آشنایی دارد، در ورزش های رزمی ۲ کمر مشکی دارد، خوشنویسی را تا مرحله عالی پیش رفته است، ولی همه ی اینها را نصفه نیمه رها کرده چون بسیار بی پشتکار بوده است. او معتقد است آدم های دیگر هم استعداد دارند و این نیست که فقط او متمایز باشد، او به شدت دچار عدم تمرکز شده بود و موفقیت تمرکز می خواهد و بلد نبود به پروژهای مختلف نه بگوید و این امر باعث شده امروزه به تمرکز اهمیت دهد و آن را بیشتر تمرین کند.
    نمی شود گفت کامل اصلاح شده است ولی فاض به فاض نه گفتن را تمرین می کند. او حتی گاهی احساس می کند که یک چیزی را از دست می دهد. اگر در روی یک حوزه ی خاص متمرکز شوید، در نهایت باعث موفقیت می شود و سعید هم روی تمرکز و کار عمیق متمرکز می شود، چیزهایی که حواس پرتی را کمتر می کنند و بیشتر روی خودش کار می کند.

چند مورد از ویژگی های سعید وفایی

  • پر انرژی بودن
  • مهربان و خیرخواه بودن
  • به روز بودن از لحاظ اطلاعات

نکته ای که باید همه به آن توجه کنند: کاری که انجام می دهید را باید عاشقانه دوست داشته باشید. خیلی از دوستان سعید در بیزینس می گویند که نباید عاشق کارتان باشید و بروید هر کاری که هست را انجام دهید چون بازار کار اینگونه است. آقای وفایی می گوید: مگر من برای بازار و پولدار شدن زندگی می کنم؟! من با استعداد ویژه ای آفریده شده ام که باید آن را کشف کنم. من باید تمام اقداماتم همسو با آن استعدادها و توانمندهای درونیم باشد و مهارت های مرتبط را یاد بگیرم.

سعید در اوایل کار به این خوبی سخنرانی نمی کرد که بتواند به عنوان یک کوچ به آدم ها کمک کند، تکنیک های سوال پرسیدن حرفه ای را بلد نبود ولی مهارت ها را به خود اضافه کرد و توانست به عنوان یک مربی، منتور و مشاور در حوزه های مختلف کار کند.

در یک برهه خیلی ها به غلط خواستند شما را هیجانی کنند تا یهو موفق شوید، اما در واقعیت موفقیت یهویی نیست! قطعاً از اساتید مختلف موفقیت شنیده اید که می گویند موفقیت آسانسور ندارد، اما باز هم این جمله درست نیست!

سعید یک جمله ی اصلاحی دارد که خود او نقل کرده و آن این است: موفقیت آسانسور دارد اما نه از طبقه ی اول! یعنی اگر می خواهید برج موفقیت را طی کنید و به طبقه ی بالا برسید و اگر بگویید که موفقیت آسانسور ندارد، ذهن تان دردش گرفته و اذیت می شود و می گوید اوه اوه من باید از پله ها بالا بروم و این خیلی سخت است! اما اگر به این درک برسید که از پله ها شروع کنید و حواستان به این باشد که آسانسوری هم وجود دارد، آنوقت چشم هایتان به فرصت ها است و آنموقع آسانسور ۱۰ طبقه شما را بالا می برد، که بارها برای خود سعید هم پیش آمده است. یک ارتباط و فرصت جدید، برنامه رادیویی یا تلوزیونی، چیزهایی مثل این ها جهش ایجاد می کند. پس موفقیت آسانسور دارد اما نه از طبقه ی اول! کافیست کمی تأمل کنید.

راه های ارتباطی با آقای سعید وفایی :

اینستاگرام: saeed_vafaee

آدرس سایت: saeedvafaee.ir

تلفن دفتر: ۰۵ ۲۸۵ ۲۸۴ ۰۲۱

شماره واتساپ: ۰۹۰۳۰۸۴۴۹۵۲

ایمیل: info@saeedvafaee.ir

پیام سایت ایران فاندر به مخاطبان: همراهان عزیز ایران فاندر، موفقیت در پیش است زیرا غیر ممکن لغتی است که در دیکشنری فاندرهای ایرانی یافت نمی شود. امیدواریم با خواندن یک داستان دیگر از کارآفرینان موفق ایرانی که با وجود محدودیت ها و موانع فراوان، در ایران خودمان رشد کرده و به موفقیت رسیده اند، شما هم بتوانید تحولی بزرگ در زندگی خود و مردم ایجاد کنید.
رای دهید

تیم تولید محتوا

این مطلب توسط تیم تولید محتوای ایران فاندر تهیه شده است. ما در تلاش برای توسعه وب فارسی هستیم تا بهترین مقالات در هر زمینه ای را برای وبسایت ها تهیه کنیم. کیفیت محتوای این صفحه توسط متخصصین و کارشناسان ما بررسی و تایید شده است.

سفارش تولید محتوا
اینستاگرام سایت ایران فاندر

3 دیدگاه برای “بیوگرافی سعید وفایی مدرس موفقیت و کوچ کسب و کار

  1. مرتضوی گفته:

    دمت گرم داداش گلم خیلی بزرگواری خصلت خوب آدم های حقیقت طلب در تو جاری است .با پاسخ دادن به سوالات من در اینستا با صدای گرم خودت وویس گذاشتی نشان از بی تعلق و تکبر بودن اته ادمی با این سطح سوادو علم و جایگاه بدون اینکه منو بشناسی پی گیر پیام من شدی ممنونم که افتخار کشورم و شهرم ساری هستی

  2. علی اکبر اسداللهی گفته:

    علی اکبر اسداللهی گفته: دیدگاه شما در انتظار تایید است.
    انسانهایی که موفقند ، سختی و پشتکار و ایمان به خود را در مسیر هدفی که خدا برایشان در مسیر درست و در تقدیرشان هست رو باعشق دنبال کردند و نتیجه مطلوبش شده ، عشق و موفقیت و دوستی و مهرورزی… سعید وفایی یکی از بهترینهایی هست که ، من بشخصه قبولش دارم در صداقت کلام و رفتار و بسیار با وقار در جمع ….آینده متعلق به کسانیست که با شناختن استعداد و گام برداشتن در مسیر حق و حقیقت در شکوفایی و ساختن جهانی زیباتر قدم بر می دارند….

  3. علی اکبر اسداللهی گفته:

    عشق یعنی زندگی، ایمان یعنی بندگی….درود بر انسانهایی اثر گذار و کسانیکه که با بودنشان ، دنیار را محلی زیباتر برای زندگی کردن می کنند و حضورشان با عظمت وجودی پروردگار به دنیا زیبایی از جنس شکرگذاری مخلوق به خالق است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

باز کردن چت
1
پریسا رحیمی
سلام، چطور می تونم کمکتون کنم؟