ویکی پدیا مانی خوشبین (Manny Khoshbin) + زندگی نامه منوچهر خوشبین میلیاردر ایرانی
مانی یا منوچهر به عنوان اولین فرزند خانواده در ۲۴ دی ماه سال ۱۳۴۹ در ایران-تهران دیده به جهان گشود. او به غیر از خود ۲ برادر و ۱ خواهر دارد! کسب و کار و شغل مانی خوشبین سرمایه گذاری در املاک و مستغلات است و خرید و فروش گران ترین و لاکچری ترین ماشین ها در آمریکا را نیز انجام می دهد.
او علاقه ویژه ای به شخصیت اصلی فیلم پدر خوانده (The Godfather) داشته، یک یوتیوبر موفق است و عاشق سیگار برگ می باشد. جالب است بدانید که مانی در هیچ شرایطی ورزش صبحگاهی را از یاد نمی برد!
-
داستان مهاجرت در ۱۴ سالگی از زبان خودش
در سال ۱۹۸۴ قبل از اینکه ۱۴ ساله شوم، پدرم (ناصر خوشبین) تصمیم گرفت از ایران فرار کند و زندگی من را نجات بدهد. زیرا در ایران وقتی پسرها به سن ۱۴ سالگی می رسیدند، آنها را به سمت ارتش و جنگ می کشاندند. از آنجایی که من پسر مورد علاقه پدرم بودم و نمی خواست اتفاقاتی که در زمان جنگ بر سر برادرانش افتاده بود (۶ تا از برادرانش در جنگ شهید یا مجروح شده بودند) دوباره بر سر من تکرار شود؛ به همین خاطر تصمیم مهاجرت به خارج از ایران را گرفت.
قبل از مهاجرت، خانواده خوشبین به خاطر کار پدر، در دو شهر سراب و ساوه مدتی را زندگی کرده بودند.
سرانجام با تصمیم پدرم در سال ۱۳۶۳، دو هفته مانده بود به تولد ۱۴ سالگیم، به دلیل شرایط جنگی که بر ایران حاکم بود، با ۲ هزار دلار ایران را به مقصد ترکیه و سپس از آنجا به آمریکا ترک کردیم. از آنجایی که دوست پدرم در کاستاریکا پمپ بنزین داشت و به پدرم قول کار در آنجا را داده بود، آمریکا را برای سکونت انتخاب کردیم.
-
زندگی در ماشین ون به همراه ۶ نفر
از فرودگاه لس آنجلس به خانه دوست پدرم رفتیم و از آنجایی که همسر دوست پدرم از اسباب کشی ۶ نفر ما به خانه شان اطلاع نداشت، از دیدن ما سورپرایز شد! بعد از یک شب اقامت در آنجا، دوست پدرم نارضایتی همسرش از زندگی ما در آنجا را اعلام کرد و از ما خواست تا خانه شان را ترک کنیم. ما در این اوضاع مجبور شدیم چند شب در مسافرخانه به سر کنیم تا اینکه پدرم متوجه شد که کم کم پول مان دارد تمام می شود.
پدرم با دوستش تماس گرفت و به او گفت: این رسمش نیست که من به حساب حرف تو، خانواده ام را از ایران به اینجا آورده ام! دوستش به او گفت که من می توانم یکی از ماشین هایم را که در پمپ بنزین دارم به تو بفروشم تا با آن رانندگی کنی و یا به همراه خانواده در داخلش زندگی کنید.
بالاخره ما پیش دوست پدرم رفتیم و با پولی که دست پدرم باقی مانده بود، از او یک ون گرفتیم و آن ماشین به مدت چند هفته به عنوان خانه، سرپناه مان شد! زندگی در ماشین قطعاً یک تنش، فشار و اضطراب خاصی به همراه داشت! مشخصاً وقتی بدون آمادگی و هیچ منبعی به کشور غریبی بروی و اصلاً زبان آنها را هم بلد نباشی، واقعاٌ سخت است؛ البته پدرم انگلیسی صحبت می کرد چون قبلاً برای اخذ مدرکش در آمریکا تحصیل می کرد و حسابدار شرکت نفت بود.
-
از کلاس ASL تا خرید دو دمبل برای ورزش کردن
پدرم برای اینکه یک موقعیت شغلی خوبی برای خودش پیدا کند، هر روز روزنامه می خرید تا بتواند جایی استخدام شود و بالاخره بعد از مدتی در یک شرکت حسابداری استخدام شد. او بعد از ۲ هفته، اولین فیش حقوقی اش را دریافت کرد و توانست یک مجتمع آپارتمانی فراهم کند و از آن به بعد، زندگی ما از ماشین به مجتمع تغییر یافت.
من همیشه احساس می کردم که تمام این سختی هایی که خانواده ام متحمل می شود، مقصر منم و این حس گناه را بر روی دوشم تحمل می کردم. همیشه و هر لحظه به این فکر می کردم که یک کار بزرگی انجام داده و جواب زحمت های پدر و مادرم را بدهم! هدف من در زندگی خانواده ام بود، از این رو به گونه ای تشنه موفقیت بودم که بتوانم برای همه اعضای خانواده آسایش فراهم کنم.
دو سال اول که به مدرسه می رفتم، اصلاً برایم خوشحال کننده نبود زیرا نمی توانستم به زبان انگلیسی صحبت کنم، همچنین یک پسر لاغر و قد کوتاه بودم، از این رو همکلاسی هایم مسخره ام می کردند، در همان برهه بود که تصمیم گرفتم روزی ۳ ساعت کلاس ASL (زبان اشاره آمریکایی) بروم.
لاغر و قد کوتاه بودن من باعث شد که از همان ۱۴ سالگی وزنه برداری را شروع کنم و دو دمبل اول خودم را با ۱ دلار از حراجی دست دوم بخرم؛ این دو دمبل بعد از آن دوستان واقعی من شدند. واقعیت این است که ورزش کردن باعث شد اعتمادبنفسم بالاتر برود! شاید از زبان خیلی از کارآفرینان موفق شنیده اید که اکثریت قریب به اتفاق ورزش می کنند زیرا به این معتقد هستند که اول باید بدن تان را بسازید و بعد از آن ذهن و طرز تفکرتان را…
وقتی نتایج بهبود عضلات و بدنتان را می بینید، ذهنتان شروع به دلگرمی و ایجاد اعتماد به نفس بیشتر می کند که می توانید آن را در کسب و کار، زندگی، ارتباطات و در زمینه های دیگر به کار بگیرید.
-
از زباله گردی تا فروش وسایل دسته دوم به همراه برادرش
مدام در جستجوی این بودم که چگونه می توانم به خانواده کمک کنم و اولین ایده وقتی به ذهنم رسید که داشتم آشغال را به بیرون از آپارتمان می بردم! متوجه شدم که آمریکایی ها وسایل دست دوم خود را به جای اینکه به فروش برسانند، به عنوان آشغال در سطل زباله رها می کنند. به همراه برادرم مشغول جمع آوری وسایل دورریختی شدیم و آخر هفته که می شد، آنها را در بازار حراجی وسایل دست دوم می فروختیم.
مادرم برای خرید وسایل آشپزخانه به مرکز فروش وسایل دست دوم می رفت و ما هم به همراه او برای فروش جنس دوست دوم می رفتیم. به مدت ۲ سال این کار را انجام می دادیم، ۱۰ دلار برای اجاره جا برای فروش وسایل هایمان می دادیم و بعد از آن هر چه که به فروش می رساندیم، کلاً سود خالص بود؛ خوشبختانه ما از این طریق توانستم به پدرم کمک کنیم، واقعاً حس خیلی خوبی داشت.
-
کار در فروشگاه زنجیره ای Kmart در ۱۶ سالگی
بعد از ۱۶ سالگی می توانستم به طور قانونی سرکار بروم. در سال ۱۹۸۶ به عنوان «نظافت چی» در فروشگاه زنجیره ای کی مارت با دستمزده ساعتی، ۳ دلار و ۱۵ سنت مشغول به کار شدم که جمعاً ماهیانه حدود ۵۰۰ تا ۶۰۰ دلار می شد.
به خاطر انضباط کاری و حضور به موقع در فروشگاه، ۳ ماه به عنوان کارمند نمونه شناخته شدم و بعد از ۸ ماه ترفیع گرفتم و به سمت دستیار مدیر کالاهای ورزشی kmart درآمدم. ترفیع بزرگی محسوب می شد… از نظافتچی بودن به جایگاه دستیار مدیر رسیدن! حقوقم در این مدت ۲ برابر شده بود و در ۲ سالی که آنجا مشغول بودم، هر هفته مقداری از دستمزدم را در یک پاکت می گذاشتم و زیر لحافم قایم می کردم تا اینکه یک سال به هر نحوی بود گذشت و ۱۷ ساله شدم!
-
اولین ماشین مانی خوشبین در ۱۷ سالگی
در نهایت با پس انداز یکساله ام که ۵ هزار دلار می شد، توانستم از حراجی یک ماشین هوندا آکورد مدل ۱۹۸۳ برای خودم بخرم. از کودکی دوست داشتم وارد معاملات شوم که در همین ۱۷ سالگی این رویا داشت به حقیقت تبدیل می شد! واقعیت این است که پدربزرگم در ایران یک خواربار فروشی داشت و همیشه او را با مردم در حال تعامل و معامله می دیدم و این موضوع برایم بسیار خوشایند و تأثیرگذار بود.
فکر کنم ۱۵ یا ۱۶ ساله بودم که نقاشی یک عمارت با چند درخت نخل و دو ماشین مرسدس کشیدم، زیرا دوست داشتم یک میلیونر و صاحب چند ماشین خاص و یک عمارت باشم. آنموقع نمی دانستم ماشین فراری و لامبورگینی چه هست و فقط مرسدس را می شناختم.
باید بدانید که اگر شما در رویایتان، خودتان را در جایی که می خواهید قرار بگیرید تجسم کنید، ناخودآگاهتان کنترل را دستش می گیرد! مثل ریختن آب از بالای کوه می ماند که خودش راه برای پایین آمدن پیدا می کند. مهم نیست که به سمت چپ یا راست بپیچد یا مستقیم برود بلکه مهم این است که آب ریخته شود (اقدام کردن) تا خودش راه را بیابد.
-
Manny Khoshbin آجیل فروش می شود!
بعد از گذشت مدتی متوجه شدم که کی مارت جایی نیست که من بتوانم آنجا رویاهایم را بسازم و همیشه به روزنامه نگاه می کردم و دنبال موقعیت های جدید و خوب بودم که ناگهان تبلیغ یک شرکت بازاریابی چندسطحی به نام wwi را دیدم که وعده درآمد هفتگی هزار دلار را داده بود! قطعاً بیشتر از آن مبلغی بود که من در کی مارت به دست می آوردم. با آنها تماس گرفتم و گفتند که این یک شرکت بازاریابی چند سطحی است و ما سرویس چاقو، آجیل و… می فروشیم.
برای مصاحبه رفتم و در آن شرکت پذیرش شدم؛ بعد از استخدام در آن شرکت، به مدت ۳ سال آجیل فروش بودم. ۳ ماه گذشت و من توانستم فروشنده برتر آن شرکت شوم. با یک سبد آجیل به سمت ماشین فروشی ها و مغازه های مختلف می رفتم و بازاریابی می کردم. توانسته بودم با افراد زیادی در ارتباط باشم و رابطه صمیمی برقرار کنم چون پدربزرگم در ایران مغازه آجیل فروشی داشت و من با این حرفه آشنایی داشتم.
-
راه اندازی اولین کسب و کار در ۱۸ سالگی
یک روز در Costco (فروشگاه های زنجیره ای) به همراه پدرم در حال خرید بودم که دیدم تمامی کالاهایی که من می فروشم، آنجا به صورت عمده فروخته می شود. سریع حساب و کتاب کردم تا بفهمم برای هر کیسه آجیلی که میخرم، چقدر پرداخت می کنم و چقدر آن برای کاستکو سود است، دیدم شرکتی که برای آن کار می کنم، خیلی خیلی گران تر می دهد.
در نهایت به این نتیجه رسیدم که باید خودم مستقیم از اینجا بخرم و سپس بفروشم زیرا من مشتری های خودم را دارم! مقداری آجیل به صورت عمده خریداری کردم و برای بسته بندی آجیل ها، کیسه پلی استر و درزبند خریدم و برای تهیه برچسب ها از کامپیوتر پدرم استفاده کردم و لیبل ها را پرینت گرفتم.
به خاطر تجربه ای که در کودکی از آجیل فروشی پدربزرگم داشتم، تصمیم گرفتم مستقیم وارد این حرفه شوم و با بسته بندی و لیبل خودم آجیل خودم را بفروش برسانم. ۱۸ ساله بودم که یک دفتر کوچک گرفتم و بعد از مدتی فروش به حدی رسید که مجبور به استخدام نیروی کار شدم.
یک روز در فست فود که منتظر بودم تا سفارشم آماده شود، به مشتریان آنجا آجیل هایم را معرفی کردم و فروختم! اما آقایی در آنجا از من ۳ بسته آجیل گرفت که کارشناس بهداشت بود. او گفت: «تو داری محصولات غذایی را بسته بندی می کنی اما بدون مجوز نمی توانی آنها را بفروشی!»
واقعیت این است که من مانی خوشبین نمی دانستم اگر بخواهی محصولات غذایی را در آمریکا دوباره بسته بندی کنی، باید مجوز داشته باشی! بنابراین به خاطر تحمیل هزینه های بیشتر توسط اداره بهداشت برای خرید تجهیزات پیشرفته، مجبور شدم بعد از یکسال از آن کار صرف نظر کنم و کسب و کار آجیل فروشی را متوقف سازم.
-
از دست دادن سرمایه در سال ۱۹۹۱ (حدود ۲۰ سالگی)
من با پس انداز ۲۰ هزار دلاری که داشتم، می خواستم کسب و کاری راه بیندازم! وقتی این موضوع را با پدرم در میان گذاشتم. پدرم به من گفت که همه دوستانش به او می گویند، با وامی که برای راه اندازی کسب و کارهای کوچک می دهند، می توانیم یک پمپ بنزین بخریم!
بنابراین به پیشنهاد یکی از دوستان پدرم برای خرید پمپ بنزین ترغیب شدم اما به دلیل اینکه پول کافی نداشتم، مجبور شدم پولی که در دست داشتم را برای گرفتن وام در یک کارگزاری بگذارم که آن هم به پیشنهاد دوست پدرم بود. چند ماهی گذشت و متوجه شدم شرکتی که پولم را در آنجا گذاشته ام، کلاهبردار بوده است و من نه تنها نتوانستم پمپ بنزین را بخرم بلکه تمام سرمایه خودم را نیز از دست دادم!
-
ورود مانی خوشبین به صنعت املاک در سال ۱۹۹۲
در سال ۱۹۹۲ به عنوان کارمند صدور وام در یک شرکت مرهونات مشغول به کار شدم و بدون هیچ پول و شغلی توانستم جواز خرید و فروش املاک و مستغلات را بگیرم. ۶ ماه به این ترتیب کار کردم و به دلیل کار پردازش وامی که انجام می دادم، به این موضوع پی بردم با حق کمیسیونی که روی هر وام گرفته می شود، می توان پول زیادی را به دست آورد. به همین دلیل تصمیم گرفتم با جذب یک دلال به عنوان شریک، شرکت مرهوناتی خودم را تأسیس کنم و به درآمد خوبی هم برسم.
با پولی که از حق کمیسیون به دست می آوردم، شروع به خریداری املاک مصادره شده و توقیفی در مزایده ها می کردم و کل وقتم را صرف این کار کرده و فقط دنبال پول در آوردن بودم. در سال اول مبلغ ۱۰۰ دلار کسب درآمد داشتم که بیشترش از مزایده خانه بود. با آن پول توانستم یک ماشین مرسدس و کت و شلوار ۳ تکه بخرم. آنجا بود که اولین مزه سبک زندگی میلیونری را چشیدم!
با اینکه یک میلیونر نشده بودم اما به عنوان یک آدم ۲۱ ساله، پول خوبی در می آوردم. حدود ۲ سال این کار را انجام دادم که بعدش نرخ ها شروع به افزایش کردند و بازار تجارت دوباره شروع به رکود و تغییر کرد.
-
ورشکستگی مانی خوشبین در ۲۱ سالگی
به درخواست شریکم یک فروشگاه تخفیف دار ۷۹ سنتی راه اندازی کردیم و به طور میانگین ماهیانه حدود ۳۰ هزار دلار از آن فروشگاه درآمد داشتیم و بعد از یکسال تصمیم گرفتیم، آن فروشگاه را به یک سوپر مارکت تبدیل کنیم، اوضاع مالی خیلی خوبی داشتیم. ایده درون ذهنمان این بود که تعداد فروشگاه های خودمان را به ۱۰ برسانیم تا شرکت مان را عمومی کنیم! اگر اینطور می شد، آنوقت من در ۲۲ سالگی صاحب یک شرکت عمومی می شدم!
شوربختانه در منطقه ای که در آن فروشگاه داشتیم، یک فروشگاه زنجیره بزرگ به نام Food 4 Less راه اندازی شد. به محض افتتاح آن فروشگاه، فروش ما ۵۰ درصد کم شد و نمی توانستیم با غولی مثل آنها رقابت کنیم. بعد از ۲ سال از درآمد ماهی ۳۰ هزار دلار به ضرر ماهی ۱۰ هزار دلار رسیدیم که خیلی ناامیدکننده بود و همه خانواده، دوستان و آشنایان می گفتند: چرا اعلام ورشکستگی نمی کنی و مغازه را نمی بندی! ولی من می گفتم ورشکستگی اصلاً یک گزینه نیست چون اقرار به شکست است!
بنابراین سهم شریکم را با اندک پولی خریدم و ۸ نفر از کارمندانم را اخراج کردم و با خانواده ام تماس گرفتم که بیایند و پیش من زندگی کنند. اعضای خانواده خود را وارد کار کردم تا با این کار هزینه ها را کم کنم؛ این تصمیم باعث شد جریان نقدی مان رو به مثبت شود. بعد از آن نتیجه گرفتم که تنها راه نجات از این مهلکه، فروش فروشگاه است!
به دلیل اینکه فروشگاه فودفورلس بغل فروشگاه من بود و نمی توانستم برای همیشه با آن رقابت کنم، از این رو بعد از یکسال و نیم جان کندن، فروشگاه را به مبلغ ۲۸۵ هزار دلار فروختم.
-
سرمایه گذاری و موفقیت مانی خوشبین در صنعت املاک و خودرو
تمام دارایم را از دست داده بودم و فقط مبلغی از فروش فروشگاه در دست داشتم که بعد از پرداخت بدهی های به وجود آمده از فروشگاه، مابقی که ۱۸۰ هزار دلار بود را برای سودهی در E-Trade گذاشتم و تا سپتامبر ۱۹۹۹ حدود ۳ برابرش کردم. (دقیقاً قبل از ترکیدن حباب دات کام)
با همین پولی که از سهام درآورده بودم، کارم را با خرید ۳ ملک شروع کردم. از جایی که مردم می گفتند برو اعلام ورشکستگی کن، به جایی رسیدم که یک مرکز خرید و ۲ خانه داشتم. از آن به بعد متوجه شدم که با خرید هر ملک و بازسازی و تزئین آن، می توانم ۱۰۰ هزار دلار پول در بیاورم؛ این واقعاً شگفت انگیز بود.
بنابراین خانه و آپارتمان های بیشتری را خریدم و از پول نقد سود خوبی کسب کردم! بیشتر روی املاکی پیشنهاد خرید می دادم که چندین بار کاهش قیمت داشتند زیرا از این طریق می فهمیدم که فروشنده پول لازم دارد و به همین خاطر ملک شان را زیر قیمت می خریدم. با این کار موفقیت زیادی نصیبم شد و ظرف مدت ۳ سال پولم را به ۱۰ میلیون دلار تبدیل کردم.
اولین سالی که ثروتم به ۱ میلیون دلار رسید، ۲۹ سال داشتم. خیلی هیجان داشتم و مدام حساب موجودی ام را چک می کردم و از موجودی حسابم تعجب می کردم اما امروزه انگار پول برایم هیچ چیز نیست زیرا ثروت من روی دارایی هایم است و آدم هر چقدر هم دارایی داشته باشد، جلو چشمش دیده نمی شود.
سال ۲۰۰۴ که تقریباً ۳۳ سال داشتم، پولم ۳ برابر شده بود و من همچنان تلاشم را ادامه دادم زیرا تازه شروع ماجرا بود و چشیدن مزه موفقیت، واقعاً اعتیادآور است! به صورت آنلاین بازارهای املاک را می گشتم تا ببینم بازگشت سرمایه کجا بهتر است.
تا سال ۲۰۰۷ فقط در Houston (شهری در تگزاس آمریکا) املاکی به ارزش ۱۳۰ میلیون دلار فروختم. من یکی از موفقیت هایم را در زمانبندی درست خود می دانم و طمع نمی کنم و کاملاً به این موضوع آگاه هستم که بازار یک چرخه ای دارد! بیشتر مردم احساسات شان را درگیر سرمایه گذاری می کنند و موقعی ای که قیمت ها پایین می آیند، نمی خواهند ملک خود را بفروشند زیرا فکر می کنند که با فروش آن ضرر خواهند کرد. در حالی که به جای احساساتی تصمیم گرفتن، بایستی چرخه بازار را در نظر بگیرند.
اگر بخواهم برآورد کنم که تاکنون چقدر تراکنش در زمینه مذاکره مشاوره املاک داشته ام، میتوانم بگویم: حدود ۷۰۰ تا ۸۰۰ میلیون دلار! باز هم تکرار می کنم، زمانبندی در مشاوره املاک، همه چیز است. از سال ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹ تقریباً نصف املاکم را فروختم و پولم را در خرید بعضی از ماشین ها سرمایه گذاری کردم زیرا فکر می کردم که در آن برهه برای سرمایه گذاری از ملک بهتر است.
ترفند طلایی مذاکره مانی خوشبین در هنگام معامله خانه و ماشین
مانی خوشبین می گوید: اول از همه باید بدانید که شما بایستی چیزی بدهید و چیزی در قبال آن بگیرید. همیشه در نظر داشته باشید که چه چیزی برای فروشنده یا شخص مقابل تان مهم است. پس اگر عجله داشتند یا بین شان اختلاف نظر یا پای جدایی در میان بود، مفاد قرارداد خیلی مهم بوده و باید فقط شرایط قراردادتان را کم کنید. با یک حساب امانی ۳ ماهه روی یک ساختمان بزرگ، می توانید در عرض ۱۵ روز قرارداد را ببندید!
معمولاً من به جای وام معمولی، وام موقت گرفتم و این کار برایم هزینه هایی داشت اما در عوض، ۳ میلیون دلار روی قیمت ملک به نفعم شده است. پس شاید ۲۰۰ هزار دلار خرج هزینه های وام کرده ام و یک وام موقت گرفته ام که بعضی وقت ها وام خصوصی بوده ولی برا فروشنده ارزش زیادی را آورده است، چون می خواستم قرارداد زودتر بسته شود. همیشه چیزی که برای شخص مقابل حیاتی است را پیدا کنید و آن را به او بدهید تا در عوض چیزی ازش بگیرید.
اگر ملکی را می خواهید بخرید، خوب در موردش تحقیق کنید و فرصت ها را غنیمت بشمارید.
توصیه مانی به مخاطبان
من زمانی که شروع به زباله گردی و فروش آشغال ها در حراجی کردم، واقعاً نمی دانستم قرار است سرمایه گذار ملک شوم! پس نگران ۵ سال و ۱۰ سال آینده نباشید بلکه نگران این باشید که امروز چگونه می توانید پیشرفت کنید و خودتان را بهبود دهید. توصیه می کنم همیشه در جستجوی موقعیتی بهتر از لحاظ ذهنی و فیزیکی، آدم های اطرافتان و حتی شغل تان باشید، به شما قول می دهم در نهایت به خواسته خود خواهید رسید.
چنانچه برای رسیدن به یک وضع بهتر، تلاش می کنید، بالاخره به آن می رسید؛ خواهشاً نگران این نباشید که چگونه به قله خواهید رسید. فقط آرام آرام به هدفتان نزدیک شوید و برای خود سکوی پیشرفت بسازید و هیچ اضطرابی این را نداشته باشید!
خیلی از مردم دنبال این هستند که کل مسیر را همین امروز بفهمند اما سخت در اشتباه هستند. باید بدانید که رسیدن به موفقیت، زمان بر بوده و اگر تلاش کنید و به سمت جلو قدم بردارید، ضمیر ناخودآگاه تان بقیه کار را خودش انجام می دهد.
بهترین نصیحتی که به من شد این بود که در ملک سرمایه گذاری کنم و بدترین نصیحت این بود که موقع رانندگی جشن نگیرم و ننوشم! درست است که موقع موفقیت، جشن گرفتن شادی آور است و با دوستان بیرون می روی و شادی می کنی اما این ها مواردی هستند که تو را کند می کنند.
از نظر من موقع پیشرفت، فقط روی تصویر بزرگ تر تمرکز کرده و سرو صداهای مزاحم را حذف کنید. همیشه کسانی هستند مثل دوستان، خانواده و… که در موفقیت شما شک دارند چون ذهنیت ثروتمند ندارند و فکر می کنند که شما نمی توانید موفق شوید و به هدفتان برسید. آنها افرادی هستند که نمی توانند من را از اهدافم دلسرد کنند بلکه بیشتر تشویقم می کنند؛ من شخصاً به این افراد نشان می دهم که چگونه می توان به هدف رسید.
من اگر به گذشته برگردم، با همسر اولم ازدواج نمی کردم و در املاک بیشتر سرمایه گذاری می کردم! همسر دوم خودم یعنی لیلا میلانی را در یک برنامه تلوزیونی دیدم که تنها دختر ایرانی در آن برنامه بود و از قبل می شناختم و در بعضی رویدادها دیده بودمش اما آنموقع در یک رابطه دیگری بودم و با خود می گفتم، هر وقت از این رابطه بیرون آمدم، می روم و با او ارتباط برقرار می کنم زیرا قرار نبود با دختری که دوست بودم ازدواج کنم. بنابراین بعد از ۲ سال که گذشت و مطمئن شدم که سینگل شدم، در فیسبوک به او پیام دادم و بعد از ۲ هفته شام بیرون رفتیم.
-
ازدواج با لیلا میلانی (Leyla Milani Hair) دومین تجربه ازدواجش!
در سال ۱۳۹۰ (۲۰۱۱ میلادی) وقتی ۴۱ سال داشتم با لیلا میلانی، مدل و کارآفرین معروف متولد کانادا با اصالت ایرانی ازدواج کردم و ثمره این ازدواج یک پسر به نام انزو پاشا خوشبین (Enzo Pasha Khoshbin) متولد ۱۳۹۵ و یک دختر به نام پریسیلا خوشبین (Priscilla Khoshbin) متولد ۱۳۹۱ می باشد.
لیلا میلانی همسر مانی خوشبین متولد ۱۳ فروردین ۱۳۶۱ طراح، مدل و بازیگر اصالتاً ایرانی می باشد که در کانادا به دنیا آمد. این بازیگر تحصیلاتش را در رشته طراحی و بازرگانی دانشگاه لس آنجلس گذرانده و توانسته است در این رشته مدرک آکادمیک بگیرد. او تاکنون در چندین برنامه تلویزیونی در شبکه های مختلف آمریکایی مثل ان بی سی (NBC) و فاکس نیوز (Fox News) مشارکت داشته است.
ایشان به دلیل علاقه بسیار زیادی که به کشتی کج دارد، بارها در مسابقات به عنوان تشویق کننده از مبارزان خود طرفداری کرده است. در سال ۲۰۰۵ به عنوان تبلیغ کننده در مسابقات جهانی کشتی کج WWE Diva Search، معروف شد. در نهایت به جایی رسید از کار کشتی کج فراتر رفت و کار مدلینگ را در یک مسابقه ی تلویزیونی شروع کرد. او همچنین به کمک مانی وارد حوزه تجارت شده و یک شرکت لوکس مراقبت از مو در زمینه اکستنشن مو (Leyla Milani Hair) را راه اندازی کرده است.
۳ راز ثروت مانی خوشبین
- مثل اسفنج باشید! همیشه اطرافتان را با آدم هایی پر کنید که از درون موفق و ثروتمند هستند تا بتوانید خرد و دانش آن ها را مثل یک اسفنج جذب کنید. این جزو آن جملاتی است که در موفقیت خودم نقش بسزایی داشته است.
- در زندگی تان تعادل و تجربه کافی داشته باشید! بایستی مابین تمامی جنبه های زندگیتان تعادل برقرار کنید و از هر لحظه آن کامل استفاده کنید. توجه بیش از حد به کار یا تفریح، و همچنین توجه نداشتن به دیگر جنبه های زندگی، شما را از مسیری که به موفقیت می رساند، دور می کند.
- سعی کنید آخر هفته را با خانواده سپری کنید! از نظر من خانواده در اولویت است و مهمترین نقش در زندگی ام را دارد. باید بدانید که اهمیت دادن به خانواده و داشتن روابط سالم و سازنده باعث افزایش روحیه می شود و شما را سریعتر به موفقیت می رساند.
علایق و تفریحات مانی خوشبین از زبان خودش
- عاشق سیگار برگ هستم.
- تنها سرگرمی ام خرید ماشین های لوکس و مطالعه است.
- «الویس پریسلی» و «آنجلینا جولی» از خوانندگان و بازیگران مورد علاقه ام هستند.
- عاشق رنگ مشکی هستم.
- جایی که همیشه برای سفر کردن ترجیح می دهم، پاریس می باشد.
- علاقه زیادی به خودروهای سوپر اسپورت و لوکس دارم.
چکیده تجربیات او
- اهداف بلند مدت و کوتاه مدت خودتان را بنویسید.
- روتین روزانهتان را تغییر بدهید زیرا انسانها مخلوقات عاداتشان هستند!
- سعی کنید با افراد به روز در ارتباط باشید، همانند یک شاگرد از افرادی که از شما برتر بوده و موفقیت های بسیاری کسب کرده اند، یاد بگیرید.
- به خودتان ایمان کامل داشته باشید و هیچوقت در مسیر رسیدن به اهداف تان تسلیم نشوید.
- بر ترس هایتان غلبه کنید و قدم های کوچکی در جهت ترس هایتان بردارید زیرا ترس مثل یک سم برای ذهن است.
- برای دستیابی به موفقیت انعطاف پذیر باشید.
- از سختی ها هراسی نداشته باشد زیرا هر سختی به دنبالش راحتی و آسایش خواهد آورد.
- مهمترین اصل، خانواده می باشد زیرا با ارزشترین چیزی است که شما را در دستیابی به موفقیت یاری می کند.
- اگر می خواهید یک میلیونر باشید باید دنبال سکوی بعدی باشید. قرار نیست که در ملک سرمایه گذاری کنید و سال آینده ۱۰ میلیون دلار داشته باشید بلکه بایستی اول اعتبار کسب کنید و تیم تان را تشکیل بدهید و آدم های اطرافتان را بسازید زیرا به این خاطر که فقط انگیزه کار دارید نمی توانید به درآمد برسید بلکه باید تجربه و سابقه کار هم داشته باشید.
کتاب های نوشته شده توسط مانی خوشبین
- از آرزو تا کلکسیون میلیون دلاری
- از رویا تا واقعیت
- راهکارهای یک سرمایه گذاری موفق
- راهنمای خلاف گرا
مصاحبه با مانی خوش بین و پاسخ به ۳ سوال متداول درباره او
۱- مانی خوشبین کیست و چه کاره است؟
منوچهر خوشبین معروف به مانی خوش بین متولد ۱۳۴۹ در تهران و شغلش املاک و مستغلات و فروش ماشین گران قیمت است.
۲- پدر، مادر، فرزند و همسر اول مانی خوش بین کیستند؟
نام پدر مانی، ناصر خوشبین و نام همسر دوم او لیلا میلانی است. نام دخترش پریسیلا خوشبین و نام پسرش انزو پاشا می باشد.
۳- ثروت و سرمایه مانی خوشبین چقدر است؟
سرمایه و ثروت او حدود ۸۰ میلیون دلار تخمین زده می شود و هر روز در حال افزایش است.
راه های ارتباطی و شماره تلفن مانی خوشبین
آیدی اینستاگرام مانی: mannykhoshbin
کانال یوتیوب: Manny Khoshbin
وبسایت: mannykhoshbin.com
آیدی اینستاگرام لیلا میلانی: leylamilani
آدرس سایت لیلا میلانی: leylamilanihair.com
شماره موبایل و تماس مانی خوشبین: شماره تلفن ایشان بنابه دلایل موجه، از سایت برداشته شد.
فوقالعاده بود
واقعا عالیی بود دمت گرم👍👍👏👏👏
من ایران زندگی میکنم ، مانی رو نمیشناختم تا چند وقت پیش رییسم گفت مانی را میشناسی؟همون میلیادری که پولشویی کرده رفته امریکا میلیادر شده!!تعجب کردم ، پیجشو دنبال کردم … تا الان که این ویکی پدیا رو خوندم دلم میخواد بزنم تو دهن اون ادم و بگم آخه ادم اینقدر حسود میشه …. و حالا مانی یک الگو برای من شد در راه موفقیت ورسیدن به ثروت و رفاه ،مرسی مانی جون ، برکت همراهت
یه جوری تعریف میکنید ازش انگار ایلان ماسکه . طرف چهار تا خونه خرید و فروش کرده این کجاش راز ثروت داره؟ مگه یه استارت آپ یا اختراع انجام داده؟ همون کار های روتین بقیه رو انجام داده. در ضمن اون تو آمریکا تونسته پیشرفت بکنه نه تو ایران . تو آمریکا میلیون ها نفر بیشتر از این یارو پول دارن
مهم مقصد نیست مهم مسیره .از مسیر لذت ببر چون برنمیگرده
ممنون از گزارش کامل و به روز کاش فیلم مستندی ازین مدل افراد ساخته میشد
این مطلب بسیار مفید، کاربردی و آموزنده بود. شخصیت جذاب و دوست داشتنی عالیجناب مانی خوشبین ستودنی و قابل احترام است. براشون از صمیم قلبم آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون دارم. بسیار آموختم از این بزرگمرد.❤
تلاش کرده و در لحظه ذهنش بهترین تصمیم گرفته و در زندگیش نامید نشده انگاری اصلا حس شکست و ناراحتی نداشته که موفق شده بعد هربار پایین اومدن ، بتوسط ذهن خلاق سریع خودشو بلند کرده و دویده بسوی آینده ش نتیجه ش هم دید افرین دست راستت برسرمون ….
قد ایشان ۱۶۹حداکثر اگه باشه از اون دلال دوزاریهاس نصفشم زیر زمینه